21. شهريور 1394 - 12:05   |   کد مطلب: 7378
ساره بيات در يادداشتي نوشت: امان از ثانيه‌اي که مجيد مجيدي به تو بگويد بيا در لباس «حليمه رسول الله»؛ طبيعي است که جانم مزين به دلهره‌اي مي‌شود پر از دل آشوبگي و عشق، پر از فرياد در سکوت، پر از هجوم سؤال‌هاي محال.
امان از ثانيه‌اي که مجيدي به تو بگويد بيا در لباس «حليمه»
به گزارش شبنم ها به نقل از خبرگزاري فارس، ساره بيات بازيگر نقش حليمه در فيلم محمد رسول الله (ص) يادداشتي براي اين فيلم به رشته تحرير در آورده است، که در ادامه آن را مي‌خوانيد:

التهاب در نگاهِ عاشقانِ مشتاق موج ميزند. چشماني پر از ولع بر پرده نقرهاي دوخته شده اند تا عشق را تماشاگر شوند. چه سخت و دشوار است نمايش تماميِ عشقِ خداوند به بندگانش، به دُردانه اش محمد(ص)، سفير عشق و ايثار.

انسان در فرآيند زندگي همواره در فراز و فرود جهان آفريده خداوند يکتاست. خداوندي که سزاوار حمد و ثناست، مهربان است و رحيم و هبه اش گسترده بر عالميان. قلوب ما آغشته به عشق لايزال اوست. محمد(ص) خاتم النبين و آخرين فرستاده بر حق اوست و کسي که نور به ارمغان ميآورد و به مقام انسان ارج ميدهد.

حال، انديشه پي آن است تا اندکي از جلال و عظمت آن بزرگوار در قاب سينما منقش گردد و تجلي يابد؛ چه اتفاق ميموني، چه درخششي و چه التهابي! آيا اين ملزومات حقير انساني با اين اندک بضاعت ميتواند تا حدي، اندکي و نقطهاي از آن همه جلال و شکوه اين اَبَرمرد تاريخ زندگي را بر جهانيان بتاباند و قطرهاي از درياي عشق را نمايشگر شود؟

اقبال، تهوّر و شجاعت يک کارگردان فرهيخته ايراني و گروهي عاشق به عنوان دست اندرکاران اين سفر مملو از عشق، راهي آفرينش اين قاب شده و حليمه هم پروانه وار به دور اين آيت خداوندي سبکبال به گردش درمي آيد تا سهمي از اين همه عشق را از آن خود کند.

حليمه، حليم و صبور، نگاه بر قامت خداگونه فرستاده خدا دارد و در اين رهگذر، ناظر بر رشد و شکوفايي باشکوهش است. اما بزرگترين خطري که هر بازيگري را تهديد مي کند، مبتلاشدن به روزمرگي و بي تفاوتي ست، يعني کنارگذاشتن ترس، نه ترس به تفسير فراگيرش، بلکه ترس به همراه امنيت و احساس در مواجهه با قابي به وسعت سينما، ترس براي لحظه تاريکي سالن و دوخته شدن هزاران چشم بر ما و شنيدن هزاران نجواي قضاوت.

من هميشه سعي کرده ام در حد بضاعت اندکم اين ترس را همراه داشته باشم و به اين وحشت احترام بگذارم، اما امان از ثانيه اي که مجيد مجيدي به تو بگويد “بيا در لباس حليمه رسول الله”… طبيعي ست که جانم مزين به دلهره اي مي شود پر از دل آشوبگي و عشق، پر از فرياد در سکوت، پر از هجوم سوالهاي محال.

 
آيا من تنها در جهاني پرشکوه و نااميد، اميد اين را در دل داشته باشم که استحقاق پوشيدن قباي حليمه را دارم؟ همان حليمه اي که پيامبر در روزگار رسالتش رداي خود را برايش پهن ميکند تا دايه کودکياش بر آن جلوس کند؟ ترسيدم، اما صدايي در دلم تکرار مي شد که شايد حليمه، آرزوي من در سينماست، آرزوي من در اين دنياست. ترسيدم، اما با خود گفتم شايد بي قراريِ تنم با حليمه قرار پيدا کند و شايد حليمه، پايان سرگشتگيهاي بي امان من باشد. پس به درگاه خداوندِ حليمه تضرع کردم و از او خواستم به من ايماني دهد مملو از دلدادگي، شوريدگي و عشق براي برخاستن به سوي نور… و خدا در اين مهم ياورم شد.
 

تمام عشق و رياضت من و کاروان همکارانم در اين اثر، اندوخته اي است گرانبها در صندوقچه قلب هايمان. خداوند را شاکرم که در اين ضيافت نور، من هم دعوت شدم، چه روزها و شب ها را گذرانديم در اين قاب ناب الهي. پوشيدن رداي اين بانوي اسلام را بر تنم و نقش آفريني آن عزيز بزرگوار را موهبتي ميدانم بي حد و حصر. به اميد تابش نور الهي بر سينماي پردرخشش راهيان راهش و بينندگان ناظر بر اين پرده نقره اي. باشد که در چشم تماشاگران نيز امانتدار شايسته اي براي لباس حليمه باشم.

انتهاي پيام/

دیدگاه شما

آخرین اخبار