13. شهريور 1394 - 12:31   |   کد مطلب: 7276
وقتی در اوایل دی ماه 1389 یک مامور شهرداری شهر سیدی بوزید، چرخ‌دستی محمد بوعزیزی، جوان فقیر تونسی را مصادره کرد و او به نشانه اعتراض خود را به آتش کشید، کم‌تر کسی فکر می‌کرد که موجی سهمگین، دومینو‌وار غرب آسیا و شمال آفریقا را در نوردد. اما این اتفاق افتاد. چند روز بعد تجمع‌های اعتراض‌آمیزی که شعار «ارحل بن علی» سرمی‌دادند، اولین انقلاب منطقه را رقم زد. انقلاب تونس، مقدمه تحولات مصر، بحرین، لیبی و یمن شد.
بیداری اسلامی؛ آتش زیر خاکستری که دور و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد!

به گزارش شبنم ها به نقل  شبکه اطلاع رسانی راه دانا وقتی در اوایل دی ماه 1389 یک مامور شهرداری شهر سیدی بوزید، چرخ‌دستی محمد بوعزیزی، جوان فقیر تونسی را مصادره کرد و او به نشانه اعتراض خود را به آتش کشید، کم‌تر کسی فکر می‌کرد که موجی سهمگین، دومینو‌وار غرب آسیا و شمال آفریقا را در نوردد. اما این اتفاق افتاد. چند روز بعد تجمع‌های اعتراض‌آمیزی که شعار «ارحل بن علی» سرمی‌دادند، اولین انقلاب منطقه را رقم زد. انقلاب تونس، مقدمه تحولات مصر، بحرین، لیبی و یمن شد.
البته این تحولات و اعتراض‌ها، بیشتر از این‌که نشئت گرفته از خودسوزی دستفروش تونسی باشد، پشتوانه‌ای عمیق از عزت، کرامت، آزادی و استقلال‌خواهی مردم این کشورها را در پَس خود داشت. ماجرای بوعزیزی و چرخ‌دستی‌اش اما فقط یک شتاب‌دهنده بود؛ یک تحریک‌کننده وجدان‌های بیدار.
دیکتاتورهای تونس و مصر از حکومت کنار زده شدند، مردم یمن رئیس جمهور مستبد خود را در تنگنا قرار دادند، در لیبی موج عظیم مردمی علیه قذافی شکل گرفت و مردم بحرین، میدان لوءلوء را اصلی‌ترین کانون انقلاب خود ساختند. فارغ از این‌که اسلام‌گرایان در حال گذر از یک مرحله تاریخی بوده و مورد اقبال مردمی قرار می‌گرفتند، مهم‌ترین دستاورد بیداری اسلامی، تغییر موازنه قوا در منطقه بود. حالا کفه ترازوی قدرت بیشتر از قبل به‌سوی جبهه مقاومت بود و این برای جبهه سازش دردآورد بود.
آمریکا و عربستان در مقابل این شکست، راهبرد بازیابی موازنه قوا را در دستور کار قرار دادند؛ بازگرداندن کفه‌های ترازوی قدرت در منطقه به شکل سابق و یا حتی به نفع خود. این راهبرد، دو محور اصلی داشت؛ بازگرداندن عناصر همسو با خود در کشورهای انقلابی و تضعیف دولت‌های همسو با ایران.
بر همین اساس، کارشکنی در مصر، یمن، بحرین و حتی تونس شدت گرفت. اگرچه در خصوص نحوه تعامل محمد مرسی رئیس جمهور اخوانی مصر با عربستان، حرف‌ و حدیث‌ها و انتقاداتی هست اما واقعیت این است که ریاض هیچ‌گاه چشم دیدن اخوانی‌ها را نداشت. اخوان المسلمین پیشروی گفتمانی در جهان اهل سنت است که در مقابل گفتمان وهابیت و نظام پادشاهی عربستان قرار می‌گیرد. کارشکنی و توطئه و حمایت از گروه‌های منتقد به مرسی، در نهایت باعث شد تا در تابستان 92، ارتش مصر کودتا کرده و مرسی را بازداشت و روانه زندان کند. از آن زمان تا کنون، عربستان برای این‌که فضای مصر دوباره انقلابی نشود، حمایت‌های سیاسی و اقتصادی خود از حکومت السیسی در مصر را به شکلی تمام‌عیار ادامه داده است.
در یمن، عربستان از همان ابتدای انقلاب، سعی کرد تا با طرح شورای همکاری خلیج فارس، تندی انقلاب مردم را بگیرد. در نهایت هم چنین شد. علی عبدالله صالح که متحد عربستان بود، با طرح شورای همکاری، با کسب مصونیت حقوقی، از قدرت کنار رفت و معاون او سرکار آمد و عملا انقلاب مردم یمن، موقتا خاموش شد. این انقلاب شهریور 93 دوباره شعله‌ور شد و وقتی عربستان دید که نمی‌تواند در مقابل قدرت مردمی جنبش انصارالله مقاومت سیاسی کند، حمله نظامی تمام عیار و وحشیانه به این کشور را در دستور کار قرار داد.
در بحرین، در حالی که زمزمه‌هایی از پذیرش خواسته‌های مردم از سوی ولیعهد شنیده می‌شد، عربستان نیروهای نظامی خود را در قالب نیروهای «سپر جزیره» وارد بحرین کرد و یکی از دردناک‌ترین روزها در تاریخ بحرین را رقم زد. سرکوب گسترده مردمی، بازداشت زنان و کودکان و ... هم‌چنان در بحرین ادامه دارد تا مبادا این کشور کوچک که عمده جمعیتش را شیعیان تشکیل می‌دهند، از زیر چتر سیاسی عربستان خارج شود.
اما این اقدامات مداخله‌جویانه عربستان که یا با هماهنگی و یا با حضور آمریکا انجام می‌شد، تنها یک قسمت از راهبرد کلان ریاض در مقابل بیداری اسلامی بود. بخش دیگر، تضعیف بازیگران همسو با ایران بود.
در ابتدای بحران سوریه، اگرچه دولت و ارتش در مقابل اقدامات اعتراضی مردمی که خواسته‌های مشروع خود را فریاد می‌زدند، عملکرد مناسبی نداشت اما واقعیت این است که آن‌چه بحران سوریه را به شکل کنونی درآورد، نه عملکرد اسد که مداخلات گسترده جبهه غربی-عربی-عبری-ترکی بوده است.
تغییر فاز بحران سوریه از مطالبات مدنی به عملیات‌های مسلحان علیه دولت و ارتش، خواسته ملت سوریه نبود بلکه تحمیل دولت‌های خارجی بود. ایجاد گروه‌های تروریستی متعدد و حمایت‌ تسلیحاتی، اطلاعاتی، سیاسی، نظامی و مالی از آن‌ها باعث شد تا موج تروریسم در منطقه چنان سهمگین باشد که حتی برخی از دولت‌های حامی تروریسم را هم گرفتار کند. سوریه باید تضعیف می‌شد تا ایران و جبهه مقاومت تضعیف شود.
عراق دیگر دولت همسو با ایران و جبهه مقاومت بود که باید قربانی سیاست‌های مداخله‌جویان عربستان و آمریکا می‌شد. تخریب مداوم نوری المالکی نخست‌وزیر وقت عراق و متهم کردن او به اتخاذ سیاست‌های طائفی و سنی‌ستیزی از سوی رسانه‌های سعودی و قطری، در کنار برخی عوامل دیگر باعث شد تا شرایط برای تحرکات گروه‌های تروریستی تکفیری فراهم شود. در نهایت داعش در خرداد سال گذشته، میوه این سیاست را چید و موصل و برخی نقاط دیگر از عراق را اشغال کرد. از نگاه عربستان، دولت عراق که عمدتا شیعه است، باید تضعیف شده و به خود مشغول شود تا قدرت ایفای نقش‌های مهم منطقه‌ای در قالب جبهه مقاومت را نداشته باشد.
با تاسف باید گفت که عربستان و آمریکا در بخشی از سیاست‌های خود موفق بوده‌اند. آن‌ها دو متحد اصلی ایران یعنی سوریه و عراق را دچار بحران‌های عمیق امنیتی کرده‌اند. اما این به معنای این نیست که آن‌ها به خواسته نهایی خود دست یافته‌اند. برخلاف خواسته عربستان و برخی دولت‌های دیگر، بشار اسد هم‌چنان با سطحی قابل توجه از مقبولیت، رئیس جمهور سوریه است و تصور پایان بحران سوریه و بقای اسد در قدرت، کابوسی دردناک برای ریاض است.
بیداری اسلامی در منطقه به دلیل اشتباهات اسلام‌گرایان و البته مهم‌تر از آن، سیاست‌های مداخله‌جویانه برخی دولت‌های غربی و عربی، منحرف شده است. این به معنای پایان بیداری اسلامی نیست. اساسا بیداری اسلامی یک پروژه کوتاه مدت محسوب نمی‌شود که با یک کودتا و بحران‌آفرینی از میان برود. بیداری اسلامی یک جوشش درونی با محوریت عزت، کرامت، آزادی و استقلال است. شاید در تحقق عینی بیداری اسلامی در عرصه حکومت‌داری وقفه ایجاد شده و مسیر این تحول کند شده باشد اما پایان نیافته و متوقف نشده است.

یادداشت:سجاد توکلی

دیدگاه شما

آخرین اخبار