3. مرداد 1394 - 14:30   |   کد مطلب: 6615
نامه یک دختر جوان همدانی به وزیر امور خارجه:
تحمل تحریم چیزی نیست/ نکته ای ظریف به دکتر ظریف
آقای دکتر! همان کسانی که فشار تحریم را بیشتر چشیده اند، بیشتر بر عزت و عظمت کشور خود پایبند هستند، گویا که سختی ها خوب آنها را آبدیده و مقاوم کرده است؛ تحمل تحریم که چیزی نیست.
نگران شکسته شدن معنای "استقامت" هستیم

به گزارش شبنم ها، یک دختر همدانی در نامه ای به وزیر امور خارجه ایران نوشت: آقای دکتر! من و هم سالانم در دوران شما نبوده ایم و نتوانسته ایم جنگ را به عینه ببینیم، آن بمبارانهای وحشتناک، آن تاریکی های پر سر و صدا، آن ترس های ناگهانی و طولانی، سایۀ وحشتناک مرگ و همه و همه را فقط خوانده یا در صفحۀ تلویزیون دیده ایم.

اگر بگویم همۀ آنها را درک می کنیم حقیقت را نگفته ام و اگر بگویم اصلاً آنها را درک نمی کنیم باز هم حقیقت را نگفته ام.

اما آنچه را که با جان خود درک می کنیم تحمل فشارهای اقتصادی در کنار فشارهای تبلیغاتی است؛ نداشتن تجهیزات و اسلحه های جنگی، تکیه اقتصاد کشور به نفت و در پی آن بمباران مراکز نفتی و کمبود سرمایه ملی، در کنار فشارهای تبلیغاتی و تجزیه طلبی در نقاط مختلف کشور، تبلیغات بر علیه حکومت نوپای اسلامی و... را در جنگ شنیده ام. این ها همان فشارهای اقتصادی اکنون نیست که فشارهای تبلیغاتی آن رادو چندان می کند؟!

درست است مرگ را آنقدر نزدیک و هم نفس با خودمان نیافته ایم، درست است که شب ها به جای تاریکی و صداهای وحشتناک بمب و موشک، با صدای موسیقی و در روشنایی سر می کنیم... اما ... اما آیا دوران ما همچون دوران شما همدلی بین ملت است؟ آیا مفهوم نداشتن ها، نبودها، کمبودها به یک اندازه بین مردم تقسیم شده است؟ آیا پست ها و مقام ها در اکثر موارد براساس لیاقت افراد است؟ و آیا بعد از این همه خواندن و خواندن و خواندن می توانیم مطمئن باشیم که جایی را پیدا خواهیم کرد که حداقل دانسته هایمان را بروز و یا به کسی انتقال دهیم؟ آیا می توانید (شما و همدوره هایتان) احساس جوانی را که بعد از 20 سال تلاش، هنوز سربار خانواده است- آن هم خانواده کم درآمد و بی سرپرست- را ترسیم کنید؟! اما من با تمام وجود در تمام لحظات شب و روز آن را لمس می کنم، در آن زندگی می کنم! تمام نبودن ها و نرسیدن ها را نقاشی می کنم ... نمی دانم تحریم ها در آن چه نقشی را بازی می کنند ... نمی دانم اصلاً تحریم (اقتصادی) می تواند اینقدر امید را به ناامیدی بکشاند؟!

آقای ظریف!

من و ده ها نفر که می شناسمشان با تمام سختی ها دست و پنجه نرم کردیم و تمامی مشکلات را به امید اینکه روزی بتوانیم برای خودمان، برای خانواده مان، برای جامعه مان، مفید باشیم، کنار زدیم و الآن بعد از حدود دو دهه تلاش شبانه روزی به نقطه ای رسیده ایم با نام "صفر" !!! همان که از دوران ابتدائی از آن می ترسیدیم، در همان دایرۀ تو خالیِ قرمز رنگ گیر افتاده ایم.

جوانانی چون من در کوچه کوچه های این مرز و بوم بسیارند. در هر کوی و برزن که سرک بکشیم، چندین نفر از آنها را خواهیم یافت. من با آنها آشنا هستم ، آشنای آشنا... همان هایی که در هنگام شدت سختی ها سر در لاک خود فرو می برند و به گذران عمری این چنین پوزخند می زنند. آنهایی که فشار اقتصادی در خونشان، در میان رگ هایشان جاری است.

و همان هایی که چون شهیدان، برای لبیک به فرمان رهبر خود، تمام نداشتن ها به باد فراموشی می سپارند و برای ادامۀ راه جوانانی که سر از پا نشناخته خون دادند، به پا می خیزند. آری... تنها چیزی که به آنها روح امید می بخشد، آنها را به پا می خیزاند، انفاس گرما بخش رهبرمان امام خامنه ایست.

من آنها را می شناسم. آنها را در فریاد های الله اکبر قدس و 22 بهمن یافته ام، با مشت هایی گره کرده. خودم آنها را در صف های طولانی انتخابات، با انگشتی آغشته به مهر "میثاق با رهبری" دیده ام. من آنها را بر سر مزار شهدا در حین بستن پیمان برای «مقاومت» دیده ام. اگر آنها با شهیدان نبوده اند، ندیده اند آنچه را که شما دیده اید، اما می خواهند ادامه دهند راهی را که شهدا با خون نوشته اند. و اینجا دیگر "تحریم" رنگ می بازد. "تحریم" در میان خون شهدا غرق می شود... آنها دیگر نگران تحریم ها نیستند، نگران نگراهی های رهبری اند، نگران از دست دادن دست آوردهای شهیدانند، دست آوردهایی که فقط با خون امضاء شده است. آری! آنها دندان تیز گرگ ها را از یاد نمی برند، همانی که عضوی از سرزمین مان به نام بحرین را درید، همانی که شهری را به خون کشید، کشورهایی را غرق در آتش و خون کرد، جان هزاران هزار بی گناه را ریخت و...

ما فراموش نمی کنیم چگونه نفت خاورمیانه را می مکید، چگونه همسایگان را بر علیه ما شوراند، چگونه چمران ها، بهشتی ها، احمدی روشن ها را که هر کدام پایۀ مستحکم انقلاب بودند، شهید کرد. این صفت ذاتی گرگ است که نمیتواند حتی به هم جنس خود اعتماد کند، چگونه میتواند با دیگری عهد دوستی ببند؟!!

آقای وزیر!

ما با ولایت عهد بسته ایم، پس می دانیم که شما و گروهتان که "تلاش می کنید" تا انقلاب را آبرومندتر از قبل کنید، می خواهید سختی هارا کاهش دهید، می خواهید زندگی ما را "مرفه" کنید، همان "بچه های جبهه و جنگ" هستید. می دانیم که شما افرادی "امین"، "غیور"، "شجاع"، "متدین" هستید، ما به شما عتماد داریم. اما... اما... چه کنیم که اصلاً نمی توان به گرگ اعتماد کرد. چه کنیم که این بار گرگ درلباس میش درآمده است، چه کنیم که تاریخ خود به شهادت برخاسته و گرگ بودن آنها را در عراق و افغانستان و سوریه و بحرین و یمن و ... ترسیم میکند.

نه می توان ذات گرگ را منکر شد و نه می توان تاریخ را نادیده انگاشت...

ما نگرانیم... نگران اینکه بسیاری از داشته هایمان که با خون های پاک امضاء شده است، قربانی "رفتارهای دیپلماتیک" شود! نگرانیم آبروی کشوری که در جهان به "مقاومت" نیرویی تازه بخشید و چون روحی بر جان خسته ملت های مسلمان و ستمدیده دمیده، در میان لبخندهای "چندش آور و ترسناک" گرگ ها که از آنها هم فقط دندانهایی تیز مشخص است، گم شود.

نگران شکسته شدن معنای "استقامت" هستیم.

ای "مردمان خوب" ما با تحمل سختی هایی که گاه برآمده از تحریم هاست، پشت سر ولی مان از شما حمایت می کنیم و می دانیم که نگرانی های ما نگرانی های شماست. می دانیم که "بچه های جبهه و جنگ" این نگرانی ها را بهتر از هر کسی لمس کرده اند. می دانیم که جنگ تحمیلی مهمترین چیزی که به بچه های خود آموخته است، "مقاومت" در مقابل تحریم هاست و بس.

آقای دکتر ظریف: نمی دانم تحریم ها تا چه اندازه توانسته است خط قرمزهای زندگی ما طبقات ضعیف را تنگ تر کند، اما می دانم مهمترین نتیجه آن استقامت بیشتر است. می دانم که این تحریم ها حتماً تأثیر داشته است، از داروهایی که سال پیش برای دوست سرطانی ام نمی یافتیم تا بنزینی که مرد همسایه مان را از کار (راننده تاکسی) بی کار کرده بود. این ها نشان از تحریم بود. اما همان دوست من و یا مرد همسایه مان در خط اول الله اکبرهای مقاومت هستند، چرا که، آنها مقاومت را بهتر از من آموخته اند، بیشتر از من درک کرده اند... هزاران نفر چون آنها هستند که سخنان رهبری را با جان و دل گوش می سپارند، گویا که آنها را دل ذهن خود حک می کنند. و باز هم همان ها هستند که به تأسی از رهبر خود می گویند : اگر توافق نشود و تحریم ها باقی بمانند بهتر از این است که عزت ما لگد مال شود، هزاران نفر از آنها را با چشمان خودم می بینم، در کوچه پس کوچه ها، در خیابان و اتوبوس های شلوغ و پر سر و صدا، خودم می شنوم که می گویند: عزت را با هیچ چیزی نمی توان عوض کرد، آن هم عزتی که با خون بر پیشانی مان نوشته شده است.

آری، آقای دکتر! همان کسانی که فشار تحریم را بیشتر چشیده اند، بیشتر بر عزت و عظمت کشور خود پایبند هستند، گوییا که سختی ها خوب آنها را آبدیده و مقاوم کرده است. آنها -که من هم با افتخار قطره ای از ایشان هستم- ایستادگی باسربلندی را از هر توافقی بالاتر می دانیم و برای آن چون گذشتگان، چون هم دوره های شما، جان می دهیم، تحمل تحریم که چیزی نیست...

انتهای پیام/

دیدگاه شما

آخرین اخبار