30. خرداد 1395 - 5:52   |   کد مطلب: 10490
او همیشه در سفر بود. اگرچه آن روزها نمی توانستم اسم درستی بر روی این سفرها بگذارم و یا نمی دانستم چه چیز باعث می شود پدری رنج دوری فرزندان دوست داشتنی و خانواده اش را به جان بخرد، اما اکنون بعد از گذشت 15 سال از آن روزها تازه دل مشغولی این مرد خدا و علت سفرهای پیاپی او به مناطق دور افتاده دنیا را در میابم.

به گزارش شبنم ها زینب محمدی معلم جوانی است که تمام وقت و انرژی اش را برای شاگردانش صرف می کند و مثل یک دوست و مشاور معتمد کنار آنها ست. از او خواستیم که درباره الگوهای اخلاقی اش در دوران تحصیل بگوید. او معتقد است  نوجوانی سن شکل گیری شخصیت انسان است و در این سالها جایگاه مدرسه بسیار حائز اهمیت است . او در مورد خاطرات مدرسه و ماندگارترین شخصیت دوران  نوجوانی اش چنین گفت:

 یادم هست وقتی نوجوان بودم در یک مجتمع آموزشی تحصیل می کردم که اگرچه از افتخارات آن قبولی 100% دانش آموزانش در دانشگاه های طراز اول دولتی بود اما هرگز از تربیت دانش آموزان چشم پوشی نمی کرد.
یکی از برنامه های تربیتی، جشن ها و سخنرانی های مناسبتی بود که ما با اشتیاق  فراوان و برای فرار از درس در آن شرکت می کردیم. برنامه هایی که نهایتاً بعد از یک ربع با شیطتنت، صحبت  و بیرون  رفتن های پیاپی ما همراه می شد و پایان می یافت، اما همیشه مواردی وجود دارد که استثنا ست. در مدرسه ما هم  برنامه ای بود که فقط یکی، دو بار در سال تحصیلی ، آن هم هنگام تقارن سال تحصیلی با مناسبت های  مذهبی  برگزار می شد. یک سخنرانی دو ساعته که با تلاوت آیاتی از قرآن کریم آغاز و با تلاوت آیاتی دیگر از آن پایان می یافت و ما آن را بسیار ساده می نامیدیم ؛ «آقای رضوی قرار است بیاید».
آقای رضوی مرد میانسالی از سلاله پاک رسول الله بود، با حسن خلق و زیبایی به ارث برده از ایشان. سخنران متبهری که توانایی میخکوب نمودن 300 دانش آموز پر شر و شور 11 تا 18 سال را بر روی صندلی های سالن آمفی تئاتر مدرسه داشت. عجیب بود که وقتی آقای رضوی به مدرسه ما می آمد در سالن جای سوزن انداختن نبود و حتی وقتی 280 صندلی سالن پر می شد، باز هم بقیه در گوشه و کنار ایستاده بودند یا روی پلکان وسط سالن نشسته بودند. ساکت و بی حرکت،  انگار در دنیای دیگری غرق شده بودند. او در مورد شیوه زندگی، رفتار و دینداری مسلمانان در کشورهای اسلامی صحبت می کرد. از تفاوت سبک زندگی در کشورهای مختلف می گفت و از شباهتهای عجیب زندگی مسلمانان کل دنیا.

خوب یادم هست وقتی در مورد اسلام می گفت تأکید داشت که تنها تقوا ملاک اسلام واقعی است.  تاکید می کرد ثروت و قدرت برای هیچ کس برتری نمی آورد. یادم هست که یک بار در خصوص این موضوع مثالی از شیعیان عربستان زد او تعریف کرد که آنها چه قدر مورد ظلم واقع شده اند. اینکه هرگز به آنان شغل دولتی داده نمی شود و در کمال فقر وتنگدستی زندگی می کنند اما یاد خداوند به آنان زیبایی وکمال بخشیده است جملاتش مثل آیینه ای در برابر من است: « وقتی  وارد محله شیعیان مکه شدیم کودکی بالباس بلند کهنه در حال بازی کردن بود به طرفم آمد سلام کرد وقتی نشستم و در آغوشش گرفتم بوی گل می داد بویی که تا آن وقت حتی در یکی از خانه های پر زرق برق مکه آن را استشمام نکرده بودم »یکی پرسید چرا او با لبخندی جواب داد در خانه های پر زرق و برق  بوی خدا نمی آید و تلویحاً گفت خداوند پاکیزگی را دوست دارد نه تفاخر و اشرافی گری را و اینکه وقتی انسان به حدود و احکام شرع پایبند نباشد نور و رایحه خدا از زندگی اش می رود. یکبار در خصوص کشور های دیگر از او سوال کردیم به شوخی گفت هیچ جا ایران نمی شود حتی گربه های خیابانی ایران زیباتر و تپل تر و سر حال تر از سایر گربه های دنیا هستند، و ادامه داد وقتی ایران نیستم دلم برای هم چیز و همه کس و حتی گربه های ایران تنگ می شود.
واقعا همه ما آقای رضوی را دوست داشتیم و با اشتیاق به سخنانش گوش جان می سپردیم؛ به نصیحت هایش و به صوت ملکوتی قرآنی که برایمان تلاوت می کرد. وقتی آقای رضوی با آن صوت ملکوتی و فوق العاده اش قرآن تلاوت می کرد سیصد دختر پر شور و شر که هیچ چیز و هیچ کس نمی توانست آنان را مهار کند چنان در جذبه نورانی کلام وحی ذوب می شدند که گویی سالن خالی است و تنها کلام خداوند بود که تا ابدیت تکثیر می شد.
اما دریغی بزرگ برای ما وجود داشت، آقای رضوی نمی توانست زیاد به ما سر بزند چرا که همیشه در سفر بود. اگرچه آن روزها نمی توانستم اسم درستی بر روی این سفرها بگذارم و یا نمی دانستم چه چیز باعث می شود پدری رنج دوری فرزندان دوست داشتنی و خانواده اش را به جان بخرد، اما اکنون بعد از گذشت 15 سال از آن روزها تازه دل مشغولی این مرد خدا و علت سفرهای پیاپی او به مناطق دور افتاده دنیا را در میابم . او یک مُبلّغ دینی بود. کسی که گرچه ما هرگز او را در لباس روحانیت ندیدیم اما درس علوم دینی خوانده بود و دغدغه اعتلای کلمه لا اله الا الله را داشت و در این راه هر نوع سختی را به جان هموار می نمود تا رسالتی را که بر عهده دارد به درستی انجام دهد
یادم هست آن سالها در ماه مبارک رمضان همیشه در کشور آرژانین و در خدمت مسلمانان بوینس آیرس بود.
این روزها که من نیز در پستی و بلندی مسیر زندگی به دوران میانسالی نزدیک می شوم؛ پر رنگترین خاطره دوران نوجوانی ام یک مُبلّغ مسلمان است که زندگی خود را وقف ترویج و اعتلای اسلام کرد.
از خداوند متعال برای آقای رضوی و سایر مروجین  اسلام صحت، سلامت و موفقیت خواستاریم.
 

انتهای پیام/

دیدگاه‌ها

عالي بود بعضي نوشته ها هم هست با اينكه طولاني هستن و حوصله اي براخوندنش نيست وقتي كه دو خطشو ميخوني يك دفعه متوجه ميشي متن تموم شده و تو دنبال اون جمله هاي زيباش ميگردي كه دوباره بخوني ممنون از متن زيبا.

دیدگاه شما

آخرین اخبار