13. تير 1395 - 11:59   |   کد مطلب: 10861
با لوریس چکناواریان، رهبر ارکستر و آهنگساز
دعای مردم همیشه اثر دارد
لوریس چکناواریان، آهنگساز و رهبر ارکستر برجسته ایرانی چهره شناخته شده‌ای است. این هنرمند که بتازگی از بیمارستان مرخص شده است، روندی رو به بهبود را طی می‌کند و آن طور که می‌گوید حالش خوب است و با یک قلب 30 ساله به زندگی‌اش ادامه خواهد داد. با او گفت‌وگویی درباره حال و هوای این روزهایش انجام دادیم.

استاد بتازگی از بیمارستان مرخص شده‌اید. حالتان بهتر است؟

بله. خدا را شکر خوبم. قلبم بعد از تلاش‌های دکترها خیلی جوان شده است و احساس می‌کنم 30 ساله است. می‌خواهم حالا حالاها با این قلب زندگی کنم.

مشکل چه بود؟

مشکل این بود که دکترها گفتند همه رگ‌های اصلی قلبم جز یکی‌شان گرفته‌اند و عمل خون‌رسانی را درست انجام نمی‌دهند. تجربه سختی بود، به من گفتند 10 درصد امکان زنده ماندنم وجود دارد. من هم ریسک کردم و پذیرفتم. خلاصه دکتر مهربانم سه پزشک دیگر را هم دعوت کرد و با هم توانستند مرا نجات دهند.

شما با نگاه‌های ویژه‌ای که به مسائل مختلف زندگی دارید معروف هستید. در این لحظه‌های سخت چه حسی داشتید؟

می‌خندیدم!

شوخی می‌کنید؟

نه. زیاد شوخی می‌کنم اما الان کاملا جدی هستم. راستش خودم هم نمی‌دانم چرا می‌خندیدم. من گاهی وقتی شب‌ها می‌خواهم بخوابم هم حس ناامنی را در خودم دارم اما در آن لحظه‌های سخت واقعا می‌خندیدم. نمی‌دانم... شاید کار خدا بود. فرشته‌ها را فرستاده بود برایم جوک تعریف کنند و من بخندم (با خنده.)

خوب است که هیچ ترس و حس بدی نداشته‌اید.

بله. خیلی هم خوب است. اگر قرار است آدم بمیرد هم باید با لبخند بمیرد. حالا که دیر رفته بودم بیمارستان و رگ‌هایم را کلسیم گرفته بود، باید می‌خندیدم. می‌دانید شاید من و دکترها فکر می‌کردیم همه چیز تمام است، اما حساب و کتاب خدا با آدم‌ها فرق دارد. همین تفاوت‌هاست که از خدا، خدا می‌سازد و از ما انسان‌ها بنده. اما دعاهای مردم هم بی‌اثر نبود. از بس دوستشان دارم همگی برایم دعا کردند و زنده ماندم. خدا حساب و کتاب‌هایش را با دعاهای بنده‌هایش عوض هم می‌کند. او همیشه با ما راه می‌آید.

پس فعلا در حال استراحت هستید و کاری انجام نمی‌دهید.

نخیر. گفتم که با یک قلب جوان 30 ساله کلی کار دارم. درست است که فعلا نمی‌توانم از خانه بیرون بروم اما می‌توانم در خانه کارهای خوبی انجام دهم. دارم داستان می‌نویسم و کتابم را بزودی منتشر می‌کنم. جالب است بدانید کل ماجرای عملم را هم تبدیل به داستان کرده‌ام. همان طور که دکترها مشغول بودند من هم برای خودم داستان می‌بافتم و می‌خندیدم. آنها تعجب کرده بودند که چرا این قدر روحیه‌ام خوب است. همه‌اش کار فرشته‌ها بود.

(با خنده) پس فرشته‌ها را هم دیده‌اید.

فرشته‌ها دیدنی نیستند. همیشه در قلب ما هستند. کافی است آنها را احساس کنیم و دوستشان داشته باشیم.

امیدوارم همیشه سلامت باشید و دیگر گذرتان به دکتر نیفتد.

من هم امیدوارم کتابم بزودی چاپ شود و داستان‌هایم را بخوانید. از همه مردم و عزیزانی که جویای احوالم بودند تشکر می‌کنم.

 

دیدگاه شما

آخرین اخبار