به گزارش شبنم ها به نقل از مهرخانه، بهنظر میرسد بحث اصلی درباره سبک زندگی به بحث از چارچوبهاي کلان رجوع میکند و آنچه در طراحی الگوي اسلامی از سبک زندگی مؤثر است، فهم چارچوبها یا اجزاي اصلی گفتمان اسلام درباره آن است. سه رکن اصلی براي این الگو، میتوان مطرح ساخت: قناعت، پرهیز از مسیر لهوي در زندگی، و باور به وجود مرزبندي میان حق و باطل.
سبک زندگی در حوزه مطالعات فرهنگی، به مجموعه رفتارها و الگوهاي کنشهاي هر فرد که معطوف به ابعاد هنجاري و زندگی اجتماعی باشد، اطلاق میشود و نشاندهنده کموکیف نظام باورها و کنشهاي فرد است. سبک زندگی را میتوان در تمامی کنشها و رفتارهاي فرد و در تعاملات و ارتباطات او با دیگران، طبیعت و بهطورکلی محیط اجتماعی اطراف فرد که معمولاً قابل مشاهده، توصیف و اندازهگیري است، ملاحظه و مشاهده کرد. در این معنا، سبک زندگی راهی است براي تعریف ارزشها، نگرشها و رفتارهاي افراد که اهمیت آن براي تحلیلهاي اجتماعی روزبهروز افزایش مییابد.
موضوع سبک زندگی بهدلیل گستره نفوذ تحلیلش درباره عقاید، عادات، انتخابهاي مردم از یکسو، و قدرت هنجارآفرینیاش از سوي دیگر، اهمیت زیادي دارد. از جهتی دیگر، ادیان الهی درباره اکثر اشیا یا اشخاصی که اطراف آدمی را پر کردهاند و بسیاري از رفتارهاي او، احکام، دستورالعمل و تقسیمبندي به درست و غلط یا خیر و شر دارد. بنابراین نگاه هنجاري دین به سبک زندگی آدمیان، پیگیري این موضوع از نگاه دیندارانه را با اهمیتتر میکند.
اصول حاکم بر سبک زندگی دینی
بهنظر میرسد بحث اصلی درباره سبک زندگی به بحث از چارچوبهاي کلان رجوع میکند و آنچه در طراحی الگوي اسلامی از سبک زندگی مؤثر است، فهم چارچوبها یا اجزاي اصلی گفتمان اسلام درباره آن است. سه رکن اصلی براي این الگو، میتوان مطرح ساخت: قناعت، پرهیز از مسیر لهوي در زندگی، و باور به وجود مرزبندي میان حق و باطل.
قناعت
قناعت به معناي اکتفا به کفاف و یک مبنا براي شکلدادن به زندگی است که در وهله اول، یک خصلت درونی زاینده است و به فرد احساس رضایت از زندگی و آرامش میبخشد. بههمیندلیلی فرد قانع، فرد شاکر است. شکر که درواقع سرمنشأ رضایتمندي فرد در زندگی میشود، ابتدا در قلب پدید میآید، ولی سپس فرد را به انتخاب بهترین واکنش در قبال نعمتها و داشتهها سوق میدهد.
بهترین واکنش نیز در جاي خود از استهلاك نیرو و امکانات و تباهکردن داشتهها جلوگیري میکند. براي مثال فرد قانع از دارایی خود به هراندازه که هست، خشنود است و خود را بهعنوان پاسدار نعمت، موظف به حفاظت و مدیریت همان مقدار میداند. براي همین گفته شده قناعت، دارایی فناناپذیر است. این عبارت به دو معناست: اول آنکه احساس بینیازي درونی در فرد همیشگی است، دوم آنکه فرد همواره میکوشد دارایی عینی و بیرونی را هم پاس داشته و براي آن برنامهریزي کند، زیرا شکر یعنی گزیدهترین واکنش در قبال نعمت.
از آنرو که انسان قانع همواره در امور مادي به آنچه دارد مینگرد، بهزمانی که در اختیارش قرار گرفته فکر میکند، به همسر و فرزندي که پیش روي او هستند، نظر دارد... میداند که با چه واقعیتهایی روبهرو است و قدرت شناسایی نقاط ضعف و قوت را داشته، میتواند براي عینیتها برنامهریزي کند و از این حیث، نگرشی آبژکتیو دارد. براي ابژهها همواره میتوان پیشبینی حداکثري و با اطمینانی نسبی برنامهریزي کرد.
این، درحالیاست که فرد غیرقانع بهطور دایم در آمال و آرزوها اندیشه میکند. آمال و آرزوها وجود ندارد و براي نداشتهها، برنامهریزي بسیار خیالپردازانه است. بههمیندلیل فرد غیرقانع بهطور دایم فرصتسوزي میکند و خود را دراینباره متهم نمیداند.
جهانبینی کلاننگر فرد قانع، جهانبینی نعمتگراست
ازسويدیگر جهانبینی کلاننگر فرد قانع، جهانبینی نعمتگراست. جهانبینی نعمتگرا، انسان شاکر میسازد، نه انسان شاکی. اضطراب، دیگربینی آزارندهاي که در اخلاق نامش را چشموهمچشمی یا حسد میگذارند، میل به تنوعطلبی و احساس نیاز به تحول دایمی در ابعاد زندگی مادي را ایجاد میکند و بلندپروازيها که معمولاً به فرد احساس شکست و ذلت میچشانند، از نتایج روانشناختی جهانبینی غیرنعمتگراست که فرد غیرقانع از آن روزن به هستی مینگرد.
در چنین بستري است که سرمایهداري میتواند شیوه زیست مردم را برپایه مصرفگرایی مریضگونه، پاساژگرديهاي سرسامآور و تغییر دکوراسیونهاي بیپایان، قرار دهد. فرهنگ رقابتی، زاییده اینگونه وضعیتی است که در آن، انسانها ارزششان را در مقایسه با ارزش دیگران میسنجند و هرکسی پیوسته در تکاپوي آن است که از همسایگانش پیشی بگیرد.
پیامدهاي نادیدهانگاري اصل
1. کثرتگرایی و کثیرخواهی نهفته در زیست مردم غیرقانع، تنها به ابزار و وسایل مادي زندگی متوقف نمیماند، بلکه این شیوه به ساحت درونی انسانها سرایت میکند. روح انسان غیرقانع، روحی کثرتخواه است. بههمینجهت، عرفان شخص در این راستا بیشترین آسیب را میبیند؛ زیرا تکثرخواهی جزو خصلتهاي درونی او شده است. ذات وحدانی فرد غیرقانع با این تکثرخواهی متلاشی و پراکندهگرا شده و فرد، با تمام آنچه که او را به این وحدت فرامیخواند، کمترین انس را حفظ میکند.
2. در همین راستا آدمی به تلویزیون، اینترنت و هر آنچه که او را به پنجرههاي تو در تو و قابی که هزاران تصویر و هزاران صوت پیدرپی میآفریند، مایلتر میشود. چنانکه براي این فرد، سختترین فعالیتها، فعالیتهای تمرکزمحور خواهند بود. فعالیتی مانند نماز که محتاج بیشترین حضور و توجه به یک نقطه وحدانی است؛ سکوت متفکرانه، ذکر قلبی و همه اشکال تمرکزمحور که اجزاي مهم سبک زندگی دینی هستند. این است که به آرامی در این نوع از زیست انسانی، افراد از خلوتها میگریزند و به خیابانها، جشنها، بازارها، دوستان ... روي میآورند و از آنچه آنها را به وحدت بهویژه وحدت در درون دعوت میکند، میگریزند.
3. زندگی خانوادگی که خود نیز از مقولههاي وحدت، انحصار، مرکزیتیافتگی در مکان، در سفره و در معانی مثل قوامیت است، در قاموس این فرد رنگ میبازد و افراد به سان قطبهاي همنام نیروي ربایش خود را از دست میدهند.
با این وصف، فرد غیرقانع موتور نیرومندي است که نیروي گریز از مرکز ایجاد میکند و سبب پراکندگیها میشود و طبعاً براي هویتهاي جمعی نظیر خانواده، امت و... مضر است. نکته بسیار مهم این است که اسلام بر پایه هویتها بنا شده است؛ هویت فرد مسلمان، هویت خانواده مسلمان، هویت امت واحده. هرکدام از این هویتها اجزا و ارکانی اصلی دارند. تمرکززدایی، همواره با این هویتها میستیزد.
احساس فقر و ناخشنودي شدید؛ پیامد دیگر عدم قناعت در زندگی
4. پیامد دیگر، احساس فقر و ناخشنودي شدید در زندگی است. احساس فقر به مراتب از فقر آزارندهتر است چه آنکه همواره حتی اگر وضعیت مالی شخص بهتر شود، با او همراه است. روایات اسلامی، این فقر را، فقر نفس و بزرگترین بلاي آدمی خواندهاند.
5. فقدان روشهاي تربیتی قناعتمحور، اقتصاد خاصی براي خانوادههاي شهري رقم زده است. اقتصاد این خانوادهها، خودبسنده نیست. روند عادي در زندگیهاي خانوادگی، همواره تحتتأثیر سیاستهاي اقتصادي دولتها، تحولات پولی و چرخش بازار است. دامنه این تأثیر در سفره خانواده، بحثهاي خانوادگی، شرایط روانی میان اعضاء، حتی پدیدههاي ازدواج و طلاق کشیده میشود. اگرچه مدل خودبسندگی اقتصادي در دورههاي پیشامدرن برگشتناپذیر مینماید، اما نگاه آیندهنگر به خانواده ایجاب میکند براي استقلال اقتصادي خانوادهها با -دهها فایده اخلاقی- این موضوع مشخص گردد که چه مدلی طراحی شود و چه مقدار از سبکهاي پیشین قابل بازیابی هستند.
پرهیز از مسیر لهوي در زندگی
سبک زندگی در غرب بر پایه "مصرف" تحلیل میشود. نوع مصرف اعم از شکل و مقدار، سبب تمایزیافتگی افراد از یکدیگر میشود. برهمینپایه، هر فرد با انتخاب نوعی از مصرف، سعی میکند خود را در طبقهاي خاص دستهبندي کرده و هویت یابد. بوردیو معتقد است مردم به دنبال تمایز در انواعی از میدانهاي فرهنگیاند؛ نوشابههاي که مینوشند، اتومبیلهایی که سوار میشوند (مرسدسبنز یا کیا)، روزنامههایی که میخوانند (نیویوركتایمز یا یواسايتودي)، یا تفریحگاههایی که میروند (ریویراي فرانسه یا دنیاي دیزنی)، روابط تمایز به نحوي معنیدار در این محصولات حک میشود و هربار که آن محصولات به تصرف درمیآید، روابط تمایز از نو فعال میشود. تصرف کالاهاي فرهنگ خاص (مثلاً مرسدسبنز) امتیازي بهدست میدهد، حال آنکه تصرف کالاهاي دیگر (کیا) هیچ مزیتی به دست نمیدهد یا حتی ضرر ایجاد میکند.
تمایزات ارزشگرا در زندگی اسلامی
نکته اصلی در این قسمت آن است که اسلام چهارده قرن پیش نوعی از زندگی را مطرح ساخته که آن هم تمایزاتی پدید میآورد. البته تمایزات اسلامی، تمایزات ارزشگرا هستند و دستهبنديهایی که از قبل این تمایزات پدید میآیند، دستهبنديهایی نظیر متقی- غیرمتقی هستند که حاوي قضاوتهاي ارزشیاند و تمام تمایزات در قبال این تمایز، رنگ میبازد.
گفتنی است در ادبیات قرآنی و روایی، تمایزاتی بر محور واژههایی مانند وجاهت و شرافت هم مطرح ساختهاند که همه در سایه تمایز فوق معنا میدهند. روایاتی مانند اینکه میفرماید: مرد مؤمن همتاي زن مؤمنه است، به این معناست که همسانی در ایمان، میتواند سایر ناهمسانیها و تمایزات را در خود حل کند. این تمایز، آنگونه است که فرد در آن، از سوي خداوند داوري میشود و انسان موظف به ایجاد این تمایز است. افزون بر آن و بدون نگاه ارزشداورانه، باز هم متقین از غیرمتقین شناخته میشوند و سایرین، با ملاحظه آثار این وجه زندگی، افراد را تقسیم میکنند، اما فقط دینباوران تمایل دارند که خود را اینگونه متمایز سازند.
تمایزیافتگی در زندگی متدینان ممکن است به اشکال مختلفی صورت گیرد، ولی یکی از مفاهیم پایه دراینباره که چارچوب سبک زندگی دینی را شکل میدهد، پرهیز از زندگی لهوي است. زندگی لهوي شکلی از زیست است که اساس آن رفاهطلبی است و مبناي آن، باور به نظام حق و باطل است.
تقسیمبندي به حق و باطل با نگاه هستیشناسانه و هنجارشناختی
زمانیکه تقسیمبندي به حق و باطل با نگاه هستیشناسانه و تقسیمبندي به حق و باطل با نگاه هنجارشناختی وجود نداشته باشد، فرد دلیلی فراروي خود نمیبیند تا از برخی امور بپرهیزد.
در زندگی لهوي، فرد از نظر درونی و روحی، هويمحور است. هويمحوري یعنی زندگی بدون تقسیمبندي به درست و نادرست و حق و باطل. شخص هويمحور آنچه میخواهد میگوید، آنچه میخواهد میخورد، آنچه میخواهد میبیند، آنچه میخواهد میپوشد و .... امیرمومنان علی(ع)، این را سم مهلک حیات انسانی میداند که روح معناگرا و آخرتباور را از آدمی میستاند.
پیامدهاي نادیدهانگاري اصل
1. زندگی لهوي در وهله اول، موجب جلوگیري از تربیت ذهنی افراد میشود. انسان لهوي، انسان غیرفکور است. انسان غیرفکور به شکل بیقاعدهاي به پرورش خود پرداخته است. در روش او، پرورش جسم بر پرورش تفکر خلاق مقدم است. به همین جهت، ابتدا مرتکب عمل میشود و سپس فکر میکند و اگر رفتارش غلط باشد، تأسف میخورد.
2. زندگی لهوي فرد را غیرقابلپیشبینی تربیت میکند. از ویژگیهاي زندگیهاي جدید، تصمیمهاي ناگهانی است. تولید هیجان در این سبک، بسیار دلپذیر است و غالباً هیجانها با تصمیم ناگهانی محقق میشوند. زندگی لهوي به شدت نیازمند این هیجان است، زیرا در این زندگی آرمان وجود ندارد و فاقد نقطه وصل- بهویژه وصل به حقیقت مطلق- است. به همین دلیل فرد به شدت در معرض ابتلا به روزمرگی است و براي فرار از این روزمرگی، به تنوعطلبی هیجانآور روي میآورد.
3. فقدان شخصیت اخلاقی؛ انسانی که از روي تفکر دست به انتخاب نمیزند و به امیال و هوسهایش انضباط نمیبخشد، در واقع هیچگاه خویشتن مادي خود را به خاطر فکر برتر و خواست عقل، ناراضی نمیکند و داراي شخصیت اخلاقی نمیگردد. افرادي با شخصیت اخلاقی بالا، انسانهاي نیرومندي هستند که به دلیل اقتدار روحی و صلابت فکری ناشی از تربیت «نفس هويمحور»، سرمایه اجتماعی بزرگی را براي انجام کارهاي بزرگ اجتماعی، سختکوشی اقتصادي، فعالیتهاي هدفمند و ارزشمدار سیاسی، دارا هستند.
باور به وجود حق و باطل و مرزبندي میان آنها
گفتگو راجع به حق، دو جنبه دارد که هریک به حوزه معنایی مستقلی مربوط هستند. گاهی با رویکرد وجودشناختی سخن از حق و باطل است که در اینجا حق، معادل bing right است و زمانی با رویکرد اخلاقی یا حقوقی از حق سخن گفته میشود که معادل having a right است. بحث در اینجا بر سر معنای اول است.
سبک زندگی منطبق با معیارهاي اسلامی در چارچوبی قرار میگیرد که به مقتضاي آن، رخدادهاي عالم به حق و باطل تقسیم میشود. توصیف نظام حق و باطل براساس آیات قرآن کریم، بحث گستردهاي است. به طور اجمال، قرآن، باطل را سرابی میداند که در نگاه پندارگرایان بسیار عظیم به نظر میرسد.
باطل همواره به لحاظ فلسفی امر موهومی از جنس عدم نیست، بلکه ممکن است یک قدرت بزرگ، یک ثروت کلان یا یک عمل مریی باشد، ولی بهلحاظ آثار پایدار، بهمنزله امر غیرواقعی است.
اثر پایدار در قاموس دینی، به اثري گفته میشود که بتواند در تئوري دین راجع به تاریخ جهان، پایا باشد. در این تئوري، اول آنکه، پایان جهان با متقین است؛ دوم آنکه، حق همواره زنده میماند حتی اگر پیروانش اندك باشند؛ سوم آنکه، باطل همواره نابود میشود، حتی اگر پیروانش زیاد و قدرت و ثروت مادي آن فراوان باشد؛ چهارم آنکه، اراده حق به بار مینشیند و ارادههاي معطوف به باطل به اهداف نهایی خود نمیرسند.
میتوان بیان کرد که یکی از ارکان با اهمیت سبک زندگی اسلامی، تقسیم رخدادها به لحاظ هستیشناختی و تقسیم اعیان و افعال به لحاظ ارزشی، به حق و باطل است. بدون این نگرش، ارایه سبک زندگی اسلامی هنجارین امکانپذیر نیست. فکر اسلامی در اینباره به عینیتها و ابژهها معنا میدهد و نظام معنایی حاصل از این فکر به اجزاء و ابعاد ریزودرشت زندگی، سایه انداخته و جایگاه آنها را در زندگی ما جابهجا میکند.
انسانی که به نظام حق و باطل میاندیشد، تجارت باطل را رها میکند، شغل باطل را رها میکند، دفکر باطل را رها میکند، براي رسیدن به ثروت و قدرت از روشهاي باطل استفاده نمیکند، براي رسیدن به مقاصد دنیوي شتاب نمیکند، براي وصول به معانی اخروي فرصت از کف نمیدهد، از فزونی طرفداران باطل و قدرتهاي پشتیبان آنها نمیهراسد و زندگی خود را مطابق خواست آنها تنظیم نمیکند، از حقگویی، درستکاري و عدالتورزي خودداري نمیکند؛ حتی اگر به نظر برسد در کوتاهمدت مناسبات حقمدار کمفایده یا بیفایدهاند. در برابر باطل مقاومت میکند؛ زیرا کاه آن را کوه نمیپندارد، اما امور حقیقی و صحیح را سختکوشانه دنبال میکند، زیرا کمِ آن را بزرگ میشمرد.
در چنین سبکی از زندگی است که رفتارهاي درست، محقق و دائماً بازتولید میشوند و رفتارهاي غلط بهتدریج محو میگردند. براي این جامعه، معیار، حق است. بنابراین، اگر تحولات اجتماعی، اقتصادي فرهنگی بهظاهر مقتضی ارزشهاي غیراسلامی باشند، تندادن به تحولات را گریزناپذیر نمیداند، بلکه حق بهمثابه یک تراز، تحولات را جهت میدهد و انسان حقگرا میکوشد از ویژگیهاي جامعه در ابعاد فوق از عمود منصفی به نام حق، کمترین زاویه را پیدا کند.
پیامدهاي نادیدهانگاري اصل
1. عدم اعتقاد به وجود ارزشهاي پایدار، چالشی انسانشناختی است. درهمریختگی تعریف انسان که فلسفههاي پساساختارگرا بدان دامن زدهاند، آثار خود را بهعنوان یک نظریه در رابطه انسان و اخلاق نشان داده است. نفی متافیزیکی در انسان، مساوي با نفی ثبات و ارزشهاي ماوراء مادي به مفهوم الهی از حقانیت است.
عناصر اخلاقی، زمانیکه از پشتوانه متافیزیکی برخوردار نباشند، تحولپذیر و موقعیتمحور بوده، اطلاق و حتمیت خود را از دست میدهند. در صورت اعتقاد به حقانیت و اطلاق در اصول اخلاقی، میتوان از حریم اخلاق دفاع کرد، مسئولیت عمل را پذیرفت و دیگران را به موازین اخلاقی مورد توافق عقل و خرد همگامی دعوت کرد، لیکن «در همهمه صداهاي اخلاقی، هیچکس نمیتواند دیگران را ساکت کند و افراد با ذهنیت خود، بهمثابه یگانه مرجع اخلاقی غایی تنها میمانند.»
2. نسبیگرایی اخلاقی و ارزشی، ذاتاً عاري از قوت و قدرت درونی نیرومندي براي انسانها و پیروان خود است. آدمیان در این شرایط، هیچ انگیزهاي براي وفاداري به قواعد اخلاق ندارند. این مسئله در جاي خود بسیار عملگرایانه است؛ چراکه بهطور چشمگیري در ایجاد فاصله میان نسل جدید و نسل پیشین تأثیر گذاشته، باعث میشود که نسل جدید ارزشهاي والدین خود را ارزشهاي خود نداند.
شکاف نسلی نیز به تطورات بیرویه درخانواده دامن میزند. در همین فرض، ممکن است نسلی انقلاب کند و نسل بعدي نخواهد آرمانهاي انقلاب را حفظ نماید. درواقع، خانواده به مرور اررزشهایش سیالتر شده و اساساً به پدیده مقاومت متعهد نمیماند.
اگر براي خانواده، عفت عمومی، غیرتورزي، قناعت، ارزشهاي اجتماعی مثل جمعگرایی، دلسوزي، عدالت و ... مهم باشد، میتواند اعتراض اجتماعی و شبکهاي را در راستاي حفظ این ارزشها شکل دهد. وجود شبکههاي خانوادهگرا که صرفاً براساس خواست خودجوش مردمی شکل میگیرند، به مطالبات آنها عمومیت بخشیده و آنها را نیرومند میسازد. به دنبال این مهم، انتخابهاي مردم، معماريهاي ساختمانها، تفریحات، روشهاي گذران اوقات فراغت و شیوههاي ارتباطات فامیلی و اجتماعی حتی ساختارهاي کلان اجتماعی مرتبط با عناوین فوق، تحتتأثیر قرار خواهند گرفت.
3. فقدان باورداشت جدي به نظام حق و باطل در زندگی برخی مسلمانان باعث گردیده است دین، بخشی از هویت خود را که بعد سلبی است، از دست بدهد. این مسئله، اثر زیادي در تسلیط سبک زندگی بیگانه در زندگی آنان داشته و اساساً موجب کمهمتی مسلمانان در سبکسازي، روشسازي و ساختارسازي شده است.
لازم به ذکر است پژوهش حاضر توسط دکتر فریبا علاسوند؛ عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده انجام و سال 1392 در فصلنامه علمی- پژوهشی زن در فرهنگ و هنر منتشر شده است.
انتهای پیام/
دیدگاه شما