1. مهر 1396 - 15:58   |   کد مطلب: 18708
این تحقیق سراغ خاطرات زنانی رفته است که به نوعی در جنگ شرکت داشته یا از دور آن را لمس کرده‌اند. بخش مهمی ‌از این روایت‌ها مربوط به زنانی است که به نحوی با جنگ مواجه شده و آن را تجربه کرده‌اند.
زنان,دفاع مقدس,زنان و دفاع مقدس,هفته دفاع مقدس,زنان و جنگ,shabnamha.ir,شبنم همدان,afkl ih,شبنم ها

به گزارش شبنم همدان به نقل از مهرخانه : هدف از انجام این تحقیق بررسی زاویه‌ای از جنگ تحمیلی هشت ساله بین دو کشور ایران و عراق است که کمتر به آن پرداخته شده و این پژوهش سعی کرده است از زاویه تجارب زنانی جنگ را ببیند که با جنگ مواجه شده، در اثر جنگ خانه و کاشانه خود را از دست داده‌اند، به کارهایی نظیر پرستاری و امدادگری، خبرنگاری، کمک‌های پشت جبهه و.. پرداخته یا حتی در مواردی سلاح به دست گرفته و با دشمن جنگیده‌اند. 

زنان و جنگ
از میان پدیده‌های اجتماعی برخی دارای تأثیر بادوام و طولانی‌تری بر حیات اجتماعی یک جامعه و ذهنیت مردمان آن هستند و بعضی نیز به دلایل مختلف در زمانی کوتاه‌تر فراموش شده و جای خود را به تجاربی دیگر می‌دهند. شاید جنگ‌ها، به لحاظ گستره تأثیراتی که بر زندگی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی مردمان دارند و نیز حجم انبوهی از تغییرات اجتماعی که به دنبال می‌آورند، جزء پردوام‌ترین پدیده‌ها باشند و خاطرات استواری را در ذهن کسانی باقی نهند که آنها را تجربه می‌کنند.

این تحقیق سراغ خاطرات زنانی رفته است که به نوعی در جنگ شرکت داشته یا از دور آن را لمس کرده‌اند. بخش مهمی ‌از این روایت‌ها مربوط به زنانی است که به نحوی با جنگ مواجه شده و آن را تجربه کرده‌اند.

نکته مهم این است که علی‌رغم تفاوت‌هایی که در تجارب زنان مختلف (از شهرهای مختلف ایران، قومیت‌های گوناگون و طبقات و سطوح متفاوت تحصیلات) وجود دارد، عناصری در این تجربه‌ها مشترک است که موجب می‌شود بتوان از پدیده ه‌ای تحت عنوان "تجربه زنانه از جنگ" یاد کرد.

تجربه ازجاکندگی
اولین یافته تحقیق نشان می‌دهد زنان جنگ‌زده اولین زنانی هستند که به لحاظ زمانی و مکانی با جنگ مواجه می‌شوند. اغلب خاطراتی که از جنگ نوشته شده یا تعریف شده مربوط به آنان است. خاطرات آنها معمولاً از روزها یا سال‌های قبل از جنگ آغاز می‌شود. مواجهه آنان غافلگیرانه و از سر ناچاری است. توصیف دو شهر آبادان و خرمشهر، تفریح‌گاه‌ها، خاطره شط و اخلاق و آداب و رسوم بندرنشینان پیش از جنگ، بخش زیادی از خاطرات این زنان را به خود اختصاص می‌دهد؛ گویی تنها با توصیف زندگی روزمره و نظم جاری در آن است که می‌توانیم دریابیم جنگ تا چه‌اندازه می‌تواند مؤثر بوده و روال زندگی عادی را از هم بگسلد.

در روزهای اول جنگ و با اولین حملات هوایی و زمینی به سمت شهرهای آبادان و خرمشهر، تردید نسبت به ماندن یا ترک شهر و دیار ذهن همه جنگ زدگان را به خود مشغول می‌کند. اغلب آنها تنها می‌کوشند تا جایی از معرکه جنگ دور شوند که در نزدیک‌ترین نقطه نسبت به خانه و کاشانه خود باشند و برای همین اولین جابه‌جایی در سطح شهر صورت می‌گیرد و مردم ساکن نقاط آسیب‌دیده به خانه خویشانی مراجعه می‌کنند که در مناطق دورتری از تهاجم و درعین حال دور از شهر قرار دارند.

طی چند روز اول جنگ برای ساکنان مناطق جنگی روشن می‌شود که دیگر هیچ‌یک از مناطق مرزی در امان نیست. پس از مهاجرت از شهر وارد خوابگاه‌هایی می‌شوند که از قبل آماده‌اند؛ خوابگاه‌هایی که فاقد امکانات اولیه‌اند با اتاق‌هایی کوچک، سرویس‌های بهداشتی مشترک (به خصوص با وجود دختران و پسران نوجوان و جوان)، زندگی فقیر و غنی در کنار یکدیگر.

همچنین این تجربه، موجب نقض قوانین دیگری نیز می‌شود. اشاره به استفاده مشترک خانواده‌ها از سرویس بهداشتی مشترک، در واقع اشاره به مختل شدن نظم اجتماعی در روابط نوجوانان و جوانان جنگ‌زده‌ایست که در اثر فشارهای اجتماعی ناشی از جنگ، اکنون ممکن است روندهای اخلاقی موجود در نظم پیشین را زیرپای نهند و از این رو به صورت تهدیدی برای چارچوب زندگی خانوادگی درآیند و زمینه بزه و آسیب‌های اجتماعی را در اتاق‌های دلگیر خوابگاه گسترش دهند.

تجربه مشترک دیگر زنان، دلتنگی است. آنان خانه و کاشانه‌شان را از دست داده‌ و مجبور به سکونت در مناطقی شده‌اند که هیچ دلبستگی بدان ندارند، قادر به برقراری ارتباط با مردم شهرهای دیگر هم نیستند. در مواردی شرایط سخت زندگی در دوران جنگ و کمبود امکگانات در شهرهای دیگر، بر دیگر مشکلات می‌افزاید. زنان جنگ‌زده در نوعی نوستالژی شریک هستند؛ دورهم بودن اعضای خانواده (اغلب خانواده‌های جنگ‌زده تعدادی از عزیزان خود را در طی جنگ از دست می‌دهند)، داشتن منزل مستقل، وضع مالی ثابت، خاطرات از شرایط اقلیمی و... ‌از ویژگی‌های مشترک آن است.

اگرچه این زنان در خاطرات خود به چنین دلبستگی‌ها و دلتنگی‌هایی اشاره می‌کنند، اما می‌توان گفت در واقع دلتنگ نظم اجتماعی و روال عادی زندگی روزمره پیش از جنگ هستند که برایشان دربردارنده اطمینان و اعتماد بوده است.

با جداشدن مهاجران از بستر فرهنگی و اجتماعی خود، تجربه «دیگری» شدن نیز برای آنان ایجاد می‌شود. آنان که ممکن بود تا دیروز در شهر خود میزبان مسافران شهرها باشند، امروز به صورت غریبگانی جلوه می‌کنند که موجب کمبود امکانات و منابع شده‌اند. با دور شدن از منطقه جنگی مردمان شهرهایی که هنوز جنگ را حس نکرده‌اند، زبان به طعنه و تحقیر جنگ‌زدگانی می‌گشایند که ناچار از ترک مناطق مرزی شده‌اند. تجربه تحقیر و دیگری‌شدگی، تجربه مشترک اغلب زنان جنگ‌زده است.

انفجار در ساختار خانواده
دومین یافته تحقیق نشان می‌دهد تجربه دیگری که جنگ به زنان تحمیل می‌کند تجربه از هم پاشیدن خانواده است. این تجربه زمانی اهمیت می‌یابد که بدانیم برای اغلب زنان بخش عمده زندگی در کانون خانواده سپری می‌شود و در واقع زندگی خانوادگی بزرگ‌ترین تجربه مشترک زنان محسوب می‌شود. در اغلب خانواده‌ها همه اعضاء نمی‌توانند و نیز نمی‌خواهند با هم از شهر خارج شوند. معمولاً در مراحل اولیه به دلیل هراس از تجاوز، زنان و کودکان از شهرها خارج شده و مردان و پسران نوجوان برای دفاع از شهر، باقی می‌مانند.

از دست دادن حمایت مردان خانواده و جدایی اجباری از همسر و پدر و برادر، درد دیگری است که بر دردهای زنان جنگ‌زده می‌افزاید. زنان شهرهای دیگر نیز تجربه جداشدن از اعضای خانواده خود را با فاصله کوتاهی پیدا می‌کنند. مردان بسیاری از خانواده‌ها به تدریج برای حضور در صحنه نبرد از سایر اعضای خانواده جدا شده و به مناطق جنگی می‌روند. همچنین گروه‌هایی از زنان نیز وجود دارند که به دلیل باقی ماندن در صحنه جنگ ناچار از ترک خانواده‌های خود می‌شوند.

پس از مهاجرت دسته‌های مختلف جنگ‌زدگان به شهرهای امن‌تر، عده‌ای از زنان برای کمک در صحنه نبرد در شهرها باقی می‌مانند یا از خانواده خود جدا شده و به شهر خود مراجعت می‌کنند.

این افراد بسته به تخصص و توانایی‌های خود؛ در نقش‌هایی مانند پرستار و امدادگر، به پرستاری از مجروحان پرداخته یا به خبرنگاری از عرصه نبرد نیز می‌پردازند و هر بار ِبر زمین مانده‌ای را که مردان وقت و توانایی برداشتن آن را نداشته باشند، بر دوش می‌گیرند و برخی از آنان مانند شهناز حاجی‌شاه در همان اولین صحنه‌های نبرد به شهادت می‌رسند.

علت اصلی شکل‌گیری چنین نقشی در دوران جنگ افزایش تصاعدی تعداد مجروحان جنگی و کافی نبودن نیروهای رسمی‌ مانند پزشک و پرستار در بیمارستان‌های مناطق جنگی است. امدادگران عموماً دختران بومی ‌شهرهای جنگ‌زده‌اند که برادر یا پدر و در مواردی همسری را در صحنه نبرد دارند. ماندن این دختران در صحنه جنگ چندان هم به سادگی صورت نمی‌گیرد. نزاع و درگیری درون خانواده و به هم خوردن تعریف جاافتاده از هرم قدرت، از پیامدهای دیگر جنگ است.

به عهده گرفتن نقش‌های مختلف در صحنه جنگ برای دختران جوان از جهات چندی با مشکل روبروست؛ اولین مسئله آنان، رضایت خانواده است. خانواده‌ای که تا دیروز مشروعیتی عام داشت، اکنون به کانون چالش بدل می‌شود و دختران دیگر قادر به پذیرش اقتدار بزرگ‌ترها نیستند. به عنوان مثال سه خواهر رامهرمزی برای حضور در بیمارستان ناچار از قبول طرد توسط برادر می‌شوند و برادر بزرگ به شرطی با حضور آنها موافقت می‌کند که دیگر او را برادر خود ندانند.

دوری از خانواده نیز تجربه دیگر مشترک و دردناک این دختران است که به شدت آنان را آزار می‌دهد و در غالب خاطرات بدان اشاره شده است. برخی از دختران امدادگر تا ماه‌ها صحنه نبرد را ترک نمی‌کنند و این درحالی است که کوچک‌ترین خبری از محل استقرار خانواده خود ندارند. تنها با آرام شدن شرایط و گسیل نیروهای تازه امداد و پرستاری است که آنان به فکر پیدا کردن خانواده خود می‌افتند. 

تجربه دوری از خانواده و تنهایی و زندگی در خوابگاه بیمارستان، رفته رفته به صورت تجربه‌ای دیگر در می‌آید و دختران امدادگر که زمانی طولانی را با هم سپری کرده‌اند، تجربه رابطه‌ای خانوادگی را میان خود و دوستانشان درک می‌کنند. آنان در موقع خطر مانند اعضای خانواده از هم حمایت می‌کنند، پناه عاطفی هم هستند و در شهر جنگ‌زده‌ای که بیم حضور دشمن اجازه حضور آزادانه را به زنان نمی‌دهد، برای آوردن نیازهایی مانند رفتن به حمام یا شستن لباس‌ها با هم رفت و آمد می‌کنند. تجربه با هم بودن کم کم بر احساس تنهایی چیره می‌شود و این «خانواده ثانویه»، جایگزین دوری از خانواده واقعی آنان می‌گردد.

در مواردی نیز دوری از خانواده پیامدهای ناگواری را برای زنان پرستار حرفه‌ای که موظف به حضور در مناطق جنگی بوده‌اند به وجود می‌آورد. مثلاً شوهر پرستاری به نام منیر، به دلیل دوری طولانی از او ازدواج مجدد کرده و او و دخترش را به امان خدا رها می‌کند.

جنگ تنها تجربه متفاوتی را برای زنان بالغ و بزرگسال رقم نمی‌زند، بلکه موجب پایان یافتن دوره کودکی و نوجوانی بسیاری از کودکان و نوجوانان می‌شود. بعضی از آنها دیگر بازی‌های کودکانه را رها می‌کنند و به ساخت کوکتل مولوتوف می‌پردازند. معصومه رامهرمزی امدادگر چهارده ساله جنگ، یکی از این افراد است. 

تغییر در«خویشتن زنانه»
سومین یافته تحقیق بر بازاندیشی زنان در خویشتن خود تأکید دارد. در اثر چنین بازاندیشی‌هایی است که تغییراتی ایجاد می‌شود که در اغلب موارد موجب قوی‌تر و مستقل‌تر شدن آنان می‌شود. در مواردی هم که از مواجهه با تغییرات اجتماعی ناشی از جنگ ناتوان مانده و تاب رویارویی با آن را ندارند، تغییرات خویشتن زنانه آنان در جهت تخریب ساختار شخصیتی‌شان پیش می‌رود. 

از موارد معدود چنین تخریب‌هایی می‌توان به خاطره زنان امدادگر از زنی اشاره کرد که مسئولیت تدفین پیکر شهداء در قبرستان آبادان را برعهده داشته است. جابجایی جنازه شهدا و دفن آنها، یکی از وظایف دشوار زنان در زمان جنگ بوده است؛ این کار علاوه بر صحنه‌های دلخراشی که ایجاد می‌کرده، مستلزم آن بوده که زنان به دو گروه تقسیم شوند: گروهی شهدا را دفن کنند و گروه دیگر با اسلحه از پیکر شهدا در مقابل حمله سگ‌های ‌هار حفاظت کنند. تقریباً اکثر امدادگران از زنی در قبرستان آبادان یاد می‌کنند که در اثر کثرت دفن شهدا و مواجهه با پیکرهای قطعه قطعه آنان مشاعر خود را از دست داده بود و گاهی به تنهایی به دفن اجساد می‌پرداخت و گاهی نیز با اسلحه بر سر مزار آنان کشیک می‌داد.

کار امدادگری نیز از جمله کارهایی است که موجب تغییر«خویشتن زنانه» را فراهم کرده و تجارب ویژه‌ای را برای زنان امدادگر فراهم می‌آورد. تقریباً همه این زنان در خاطراتشان از اولین مواجهه خود با پیکر شهدا یا مجروحان نوشته‌اند. هولناکی برخورد اول تاحدی است که برای همه آنان که سال‌ها پس از جنگ خاطرات خود را بازگو می‌کنند، به یاد مانده است. برخی از آنان پیش از جنگ از دیدن خون شوکه می‌شده‌اند، اما شرایط خاص امکان توجه به ویژگی‌های فردی را از بین برده و این زنان را به کسانی بدل می‌کند که از حضور در سردخانه شهدا یا جداکردن اجزای بدن آنان لابه‌لای لباس‌هایی که باید شسته شود تا دوباره مورد استفاده قرار گیرد، هراسی ندارند.

پرستاری در زمان جنگ نیز خود تجربه‌ای است که با پرستاری زمان صلح تفاوت‌های فاحشی دارد. رؤیا یکی از پرستارانی است که به دلیل ترس از مواجهه با اجساد خونی و تکه‌پاره‌شده، مجروحان سوخته و قطعه قطعه و مسائلی نظیر این، تاب و توانش را از دست داده و دچار حمله‌های عصبی و سردردهای شدید می‌شود. بعد از مدتی پرستارانی مانند رؤیا مشکلات‌شان از بین می‌رود و به شرایط عادت می‌کنند. 

نقش دیگری که گاهی زنان در صحنه جنگ با آن ظاهر شده‌اند، نقش خبرنگار جنگی است. در میان خاطره‌های مورد بررسی، تنها مریم کاظم‌زاده است که به عنوان خبرنگار جنگی وارد صحنه درگیری نیروهای ضدانقلاب با پاسداران در کردستان می‌شود و سپس این نقش را در طی جنگ دنبال می‌کند. او پس از مدتی حضور در کردستان درمی‌یابد که هیچ یک از نیروهای حاضر در منطقه رغبتی برای حضور یک زن ندارند و معتقدند او در اوضاع بحرانی منطقه هیچ کاری نمی‌تواند انجام بدهد. علاوه بر این سایر مردان خبرنگار هم به او به چشم رقیبی مزاحم نگاه می‌کنند و در مواردی دست به اقداماتی برای از صحنه به در کردن او می‌زنند. نهایتاً او با قبول شخصی مسئولیت حضور در منطقه، به دنبال گروهی از مبارزان به نام دستمال‌سرخ‌ها روانه روستاهای مرزی شده و موفق به انجام وظیفه خبرنگاری و قبولاندن خود به عنوان یک زن به دیگران می‌شود. 

علاوه بر زنان پرستار و امدادگر حاضر در صحنه نبرد، تعدادی از زنان نیز اسلحه به دست گرفته و به مقابله با دشمن پرداخته‌اند. مرضیه حدیدچی(دباغ) به دلیل تجربه نبرد مسلحانه و آموزش دیدن در خارج از کشور، مدتی فرماندهی سپاه منطقه غرب را برعهده داشته است. مریم امجدی نیز از زنانی است که در ماه‌های پیش از جنگ توسط بسیج آموزش دیده و پس از شروع جنگ اسلحه به دست گرفته و به مقابله مسلحانه خرمشهر در مسجد جامع و سپس به مقابله مسلحانه با دشمنان پرداخته‌ است. وی مدتی نگهبان انبار اسلحه خرمشهر در مسجد جامع بوده و سپس به همراه گروه فدائیان اسلام در مبارزه خانه به خانه با سربازان عراقی می‌پردازد. وی تنها زنی است که حتی تا آخرین لحظه سقوط خرمشهر از آنجا خارج نمی‌شود.

زن مبارز دیگر، پروین داعی‌پور است که به همراه عده‌ای از همرزمان خود، مبادرت به تشکیل «ستاد مقاومت خواهران پاسداران انقلاب اسلامی» کرده و به دفاع از اهواز می‌پردازد.

توانایی زنان باعث می‌شود پس از مدتی موفق شوند تحسین مردان مخالف خود را برانگیزند. یکی از این صحنه‌های تأثیرگذار برخورد یکی از رزمنده‌ها با اسحاق رامهرمزی برادر سه خواهر رزمنده‌ است که به او می‌گوید :«خواهرهایت شیر هستند و از ده مرد هم مردترند، به آنها افتخار کن.» برخورد این رزمنده باعث می‌شود که برادر نه تنها دست از طرد خواهرانش بردارد، بلکه با افتخار برای آشتی و دیدن آنها پیش‌قدم شود.

منزلت ناشی از حضور در جبهه برای این زنان درحدی است که در اغلب موارد خانواده‌ها هویت مستقل آنان را به رسمیت می‌شناسند و پس از مدتی این زنان هستند که راهنمای خانواده محسوب می‌شوند. این منزلت والا موجب می‌شود تا آنان در مواردی بدون اجازه گرفتن از خانواده برای رفت و آمد در جبهه‌ها و بیمارستان مختلف اقدام کرده و حتی با صلاحدید شخصی خود با برخی از رزمندگان ازدواج کنند.

بدن زنانه و جنگ
چهارمین نتیجه تحقیق به روایت زنان از تجاوز اشاره می‌کند. تجربه ترس از مورد تجاوز قرارگرفتن بدن زنانه، تجربه مشترک اغلب زنان در فرهنگ‌ها و موقعیت‌های مختلف است. از آنجا که اساس چنین تجربه‌ای خفیف و خوار کردن زنان مورد تعرض و اعضای خانواده آنان است، این تجربه در جنگ وجوهی دیگر پیدا می‌کند که آن را بسیار جدی‌تر و خشن‌تر نشان می‌دهند. در ادبیات جنگ اکثر ملت‌ها، با صحنه‌های مختلفی مواجه می‌شویم که متجاوزان برای درهم شکستن روحیه مردم، دست تجاوز به همسران، خواهران و مادران آنان دراز کرده‌اند. این تجربه‌ای است که در جنگ ایران و عراق نیز بر سر زنان سایه افکنده و شاید بیش از هر چیزی آنان را به هراس می‌افکند.

علی‌رغم پررنگ بودن تجربه هراس، این تنها خطری نیست که زنان حاضر در صحنه جنگ با مواجه می‌شوند. شهر جنگ‌زده حال و هوایی دارد که با شرایط غیرجنگی قابل مقایسه نیسست. ترسی که در اغلب خاطرات از آن یاد می‌شود، ترس زنان از سگ‌های ولگردی است که در سطح شهر رها شده‌اند.

شهرهای آبادان و خرمشهر که به دلیل کثرت پیکرهای شهدا بوی خون گرفته، باعث تجمع سگ‌هایی می‌شود که در نوبت‌های مختلف به پیکر شهدا حمله کرده و آنها را دریده‌اند. پس از مدتی حمله سگ‌ها به افراد زنده نیز به مشکلات افزوده می‌شود. ماندن در حلقه محاصره سگ‌ها (و در مواردی مارهایی که شهر متروک را خانه خود کرده‌اند)، از تجربه‌هایی است که این زنان با آن مواجه می‌شوند.

تجربه تعلیق
پنجمین یافته این پژوهش تأکید می‌کند، انتظار از مهم‌ترین لحظات زندگی زنانی است که عزیزان‌شان در جبهه هستند.  

«تجربه انتظار ممتد» از زمان اعزام مردان خانواده به جبهه‌های نبرد، از لحظات خاص زندگی این زنان است. انتظار برای شنیدن صدای آنان از پشت تلفن، انتظار دریافت خبر از رادیو و تلویزیون از جبهه‌های جنگ، انتظار برای بازگشت مردان از جبهه، انتظار دریافت خبر از سایر هم‌رزمان و موارد دردناک‌تری که برای زنان خانواده‌های اسرا و مفقودین رخ می‌دهد: انتظار برای پیدا شدن پیکر شهید و انتظار برای بازگشت اسیر یا شنیدن خبری از وضعیت او. این انتظار آنچنان طولانی، بی‌پایان و فلج‌کننده به نظر می‌رسد که تمام بخش‌های زندگی روزمره را به حالت تعلیق درمی‌آورد و کل زندگی را به صورت انتظار تمام نشدنی.

مدت زمان این تجربه تعلیق برای زنان و خانواده‌های مختلف، متفاوت است. میزان تجربه اجتماعی این زنان، میزان ارتباط با محیط بیرون از خانه، وابستگی صرف به همسر و فرزند و برادر یا داشتن تعلقاتی دیگر؛ همه از عواملی هستند که بر طول دوره تعلیق اثر می‌گذارند. زنی مانند مریم کاظم‌زاده در عرض چند دقیقه از تعلیق خارج می‌شود، پیکر شوهر را تحویل می‌گیرد و به خاک می‌سپارد و پس از شهادت او باز به جبهه برمی‌گردد.

برای زنانی که خود در جبهه در قالب رزمنده، امدادگر یا پرستار حاضرند، این انتظار شکل دیگری دارد؛ آمدن هر آمبولانس، شنیدن خبر هر حمله یا هر خبر دیگری از میدان نبرد، این اضطراب را تشدید می‌کند و به صورت بخشی از تجارب روزمره درمی‌آید، اما دقیقاً به دلیل حضور در میدان واقعیت اجتماعی جنگ، زندگی این زنان معلق نمی‌شود؛ آنان ناچارند به فعالیت امدادگری و ... بپردازند و این همان چیزی است که تجربه انتظار آنان را از تجربه زنان غایب از میدان جنگ متمایز کرده و بدان حالتی فعال می‌بخشد.

تجربه بازجای‌گیری در زندگی روزمره جنگی
آخرین یافته تحقیق نشان می‌دهد زنان پس از گذشت مدتی از جنگ، به نحوی مجدداً جریان زندگی روزمره را بازمی‌یابند. بدیهی است که این زندگی دوباره، به دلیل وجود واقعیتی اجتماعی به نام جنگ، دارای تفاوت‌های اساسی با زندگی روزمره این زنان در دوران پیش از جنگ است، اما با این حال زنان این قدرت را پیدا می‌کنند که فرآیندهای روزمره خود را از سر گرفته و به نحوی بر شرایط زندگی خود مدیریت کنند.

از جمله اتفاق‌هایی که در اثر بازجای‌گیری مجدد در متن زندگی روزمره روی می‌دهد، ازدواج کردن تعدادی از دختران حاضر در صحنه جنگ است. تجربه زندگی در محیط جنگی، این زنان را بیش از هرکسی به رزمندگان علاقمند و با آنان همدرد می‌کند. نتیجه این حس مشترک، ازدواج اغلب آنان با رزمندگان است. آنان اغلب پس از ازدواج نیز در صحنه جنگ باقی مانده و به وظایف خود ادامه می‌دهند. در اغلب موارد تنها تجربه مادر شدن و بارداری است که اغلب آنان را روانه شهرهای امن‌تر کرده و از حضور در صحنه نبرد باز می‌دارد.

برای تعدادی از زنان نیز حاصل این فرآیند، بازجای‌گیری در میان نیروهای تدارکاتی و به اصطلاح خدمت در پشت جبهه است. تعداد زنانی که با نقش نیروی پشتیبانی یا ارائه‌دهنده کمک‌های پشت جبهه به یاری رزمندگان شتافته و گاهی در مناطق جنگی حضور می‌یافتند، به مراتب بیش از زنانی است که در قالب نقش‌های دیگر در نبرد حاضر شده‌اند. تعداد زیاد این زنان موجب می‌شود که در مناطق مختلف کشور، و از هر قشر و طبقه‌ای نیروی زن در میان آنان وجود داشته باشد. 

بازگشت زنان دجار تعلیق شده به زندگی روزمره نیز یکی از انواع این باز جای‌گیری است. گاهی زنان فرزند یا شوهر از دست داده، مادران شهدا یا مفقودین جنگی برای دلداری دادن به هم و نیز روحیه گرفتن از یکدیگر، مبادرت به تشکیل گروه‌های همیاری زنانه می‌کنند. آنان در قالب گروهی، مثلاً مادران یا همسران شهدای محل، به دلجویی و تسلی دادن به سایر زنانی می‌پردازند که ناگزیر از مواجه شدن با خبرهایی مانند شهادت، اسارت و مفقود یا مجروح شدن رزمندگان خود هستند. 

همین گروه‌ها باعث می‌شوند که التیام و بازگشت به زندگی طبیعی ساده‌تر شود. از خاطرات برخی از مادرانی که فرزندی در جبهه یا شهیدی داشته‌اند، چنین برمی‌آید که اغلب بخش‌های زندگی روزمره آنان در مراسم ختم سایر شهدا، دلداری دادن به مادران آنان و سرزدن به خانواده‌هایی که تازه فرزندی را از دست داده‌اند، طی می‌شده است.

ادبیات و جنگ
تأثیر جنگ را می‌توان در ادبیات اکثر کشورهایی که با آن روبرو بوده‌اند، دید. این ادبیات در قالب‌های مختلف رمان، خاطره، شعر، نمایشنامه و سایر اشکال نمود پیدا می‌کند و همه این اشکال، گواهی بر میزان تأثیر زیادی است که جوامع مختلف از جنگ می‌پذیرند. حتی اگر جنگ به داخل مرزهای یک کشور هم کشیده نشود و فقط در جبهه‌های دور از محل سکونت مردمان حادث شود، باز تأثیر آن کم نخواهد بود. چه رسد به جنگ ایران و عراق که گاهی حالت خانه به خانه و تن به تن پیدا کرد و عملاً بسیاری از مردم را از شهر و دیار و خانه و کاشانه‌شان آواره پناهگاه‌ها و اردوهای جنگ‌زدگان کرد. 

این تأثیر بر گروه‌های اجتماعی مختلف متفاوت است. بدیهی است که هرچه فرد یا گروهی بیشتر در معرض حادثه باشد، تأثیر شدیدتر و مخرب‌تری را دریافت خواهد کرد، اما نفوذ و دامنه این پدیده تاحدی است که به هرحال هیچ قشری را آسوده و مانند دوران صلح باقی نمی‌گذارد.

این تحقیق با عنوان کامل «تجربه زنانه از جنگ» توسط دکتر غلامرضا جمشیدی‌ها و نفیسه حمیدی، انجام شده و در پاییز 1386 در فصلنامه پژوهش زنان منتشر شده است.

انتهای پیام/ص

دیدگاه شما

آخرین اخبار