19. بهمن 1395 - 12:46   |   کد مطلب: 15213
زنی مقتدر، مدیر، بادرایت و درعین حال لطیف که تلاش دارد خانواده بزرگ خود را اداره کند. زنی که تازه، چند وقتی است از زمان زمین‌گیر شدن شوهرش توانسته خودی نشان بدهد و در عین حال، رابطه‌ای دوستانه با هوویش هم دارد.
زنان,جنگ,چندهمسری,هوو,فیلم آباجان,سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر,روایت زنانه های جنگ,shabnamha.ir,شبنم همدان,afkl ih,شبنم ها

به گزارش شبنم همدان به نقل از مهرخانه : زنانه‌های جنگ، هنوز هم جای کار دارند. هنوز هم آن‌قدر ابعاد مختلفی برای حضور و حس زنانه در جنگ وجود دارد که با همین چند فیلم به پایان نرسد. آباجان، هم فیلمی است که نیمی از آن، روایت همین زنانه‌ها است؛ نیمی از فیلم که به جرأت می‌توان گفت نیم کم‌رنگ و بی‌حس فیلم است. زنی مقتدر، مدیر، بادرایت و درعین حال لطیف که تلاش دارد خانواده بزرگ خود را اداره کند. زنی که تازه، چند وقتی است از زمان زمین‌گیر شدن شوهرش توانسته خودی نشان بدهد و در عین حال، رابطه‌ای دوستانه با هوویش هم دارد.

شاید تا نیمی از فیلم هنوز روابط افراد فیلم برای بیننده مشخص نیست و تنها با احتمالات، آنها را به هم متصل می‌کند. طول می‌کشد تا مخاطب بفهمد زنی که صبح آبا را دوستانه برای نماز بیدار می‌کند و بعد با هم به قبرستان می‌روند، هووی اوست. طول می‌کشد تا بفهمد، پسرکی که مدام بر سر برادر بودن یا نبودنش برای فرزانه، نوه آبا جر و بحث است، پسر نازخر، هوی آباست. طول می‌کشد تا بفهمد، نازخر را هاشم، داماد آبا زمانی که شمسی، زنش فرزانه را به دنیا آورده بود از شهرستان برای کمک به شمسی آورده بود و چند باری هم به فرزانه شیر داده بود، اما وقتی شمسی فهمید که پدرش دل به نازخر بسته دیگر اجازه شیر دادن به او نداده است. طول می‌کشد که بفهمد فرزانه و محسن، پسر نازخر، دل به هم داده‌اند. طول می‌کشد که بفهمد کاظم پرادعا، داماد دیگر آبا، همان ترسوی بزدلی است که شب عملیات خلیل، پسر آبا را رها می‌کند و بعد هم به دروغ می‌گوید که خودش دیده او را تیر زدند.

اما سؤالاتی هم هست که هرچقدر که طول می‌کشد، مخاطب جوابی برای آنها نمی‌باید؛ این‌که اعلامیه‌ها از کجا آمده است؟ آبا چرا بر زنده بودن خلیل اصرار دارد؟ چرا کاظم چشم دیدن هاشم را ندارد؟ این همه اقتدار آبا، وقتی شوهرش سرپا بود، کجا بود؟

آبا، مشکل‌گشای جمع خانواده است. فرخ که تریاک می‌خورد، آباست که دادش می‌رسد و شیر به حلقش می‌ریزد و او را به بیمارستان می‌رساند. فرزانه که خرابکاری می‌کند، آبا است که هاشم را آرام می‌کند و به فرزانه تذکر می‌دهد. اعلامیه‌ها که پیدا می‌شود، آبا التهاب را می‌خواباند. محسن که می‌خواهد برود، آبا او را راضی می‌کند که وقتی آرام شد، برگردد. امیر که مریض می‌شود، آبا دستمال بر سرش می‌گذارد و مدرسه را که می‌زنند، آبا است که خود را می‌رساند.

اما این زن مقتدر و مدیر با خبر مفقودی پسرش رفتاری نامعقول دارد و با شنیدن خبر اسارت او رفتاری عجیب‌تر؛ رفتاری که حیرت مخاطب را برمی‌انگیزد. توقع برخورد منطقی از مادری چشم‌انتظار نداریم، اما رفتاری این‌گونه که در فیلم ترسیم شده هم، بیشتر خنده‌دار است تا همدلی‌برانگیز. و این باعث می‌شود که حس کنی، چقدر جای زنانی که زنانه به پای مفقودی فرزندان و همسرانشان ایستادند، در سینمای ما خالی است.

 

انتهای پیام/ص

دیدگاه شما

آخرین اخبار