19. شهريور 1395 - 8:47   |   کد مطلب: 12284
با سوده ازقندی، بازیگر «ایستاده در غبار»
تلطیف فضای جبهه با مهر زنانه
بانوان پرستار و ایثاگر، نقش حمایتی غیرقابل انکاری در دوران دفاع مقدس و در پشت جبهه‌ها ایفا کردند و با همراهی همیشگی و خالصانه خود، سهم بسزایی در به ثمر نشستن مقاومت و مجاهدت مردان خدا داشتند. این حضور موثر و مثال‌زدنی، هم به آثار ادبی دفاع مقدس راه پیدا کرده و هم در فیلم و سریال‌های مختلفی به نقش همدلانه زنان ایثاگر و پرستار اشاره شده است.

به گزارش شبنم همدان به نقل از جام جم : فیلم «ایستاده در غبار» ساخته محمدحسین مهدویان که اکران موفقی را در گیشه سینماها پشت سرگذاشت و این روزها به عنوان یکی از جدی‌ترین گزینه‌های ارسال به اسکار از آن نام می‌برند، گرچه روی زندگی و رزمندگی حاج احمد متوسلیان تمرکز کرده و همه عناصر فیلم از جمله شخصیت‌ها و بازیگران برای بهتر دیده شدن این شخصیت تلاش کردند، اما از اشاره به بانوان ایثارگر هم غافل نیست. نقش پرستاری واقعی به نام مریم کاتبی در فیلم، مصداق بارز این ادعاست که بازیگر جوانی به نام سوده ازقندی آن را بازی می کند. با ازقندی که فارغ‌التحصیل ادبیات از دانشگاه شهید بهشتی و دانش‌آموخته بازیگری از مدرسه تئاتر پاریس است و تجربه حضور در تئاتر و عرصه فیلم کوتاه را دارد، گفت‌وگویی درباره حضورش در «ایستاده در غبار» انجام دادیم که می‌خوانید.

برای بازی در «ایستاده در غبار»، دیدار و گفت‌وگویی هم با خانم مریم کاتبی داشتید؟

نه، اما از طریق محقق و پژوهشگر فیلم و خود فیلمنامه، اطلاعات دقیق و کاملی از ایشان داشتم و شخصیت خانم کاتبی را برای من خوب توصیف کرده بودند. ضمن این‌که خودم هم خیلی در اینترنت درباره ایشان خوانده بودم. وقتی برای اولین بار اسمشان را جست‌وجو کردم، به دوستان گروه فیلمبرداری گفتم که خود خانم کاتبی سوژه خیلی نابی برای یک فیلم پرتره و زندگینامه‌ای است.

وقتی اولین بار گریم چهره‌تان را در این نقش دیدید، چه حسی داشتید؟

من قبلا در موزیک ویدئوی «از خون جوانان وطن» به کارگردانی آقای مهدویان بازی کرده بودم. وقتی از دفتر برای تست گریم «ایستاده در غبار» با من تماس گرفتند، گفتند که باتوجه به چهره و قامت، فکر می‌کنیم که شما به شخصیت خانم کاتبی شبیه هستید. روزی که برای گریم رفتند، آقای خلج ـ طراح چهره‌پردازی ـ عکس خانم کاتبی را به من نشان داد و گفت که می‌خواهیم چهره شما را شبیه ایشان کنیم. من هم با تعجب گفتم چهره‌ام خیلی با ایشان فرق دارد و از من دور است. اما آقای خلج به من اطمینان داد که نگران نباشم.

وقتی از چهره هادی حجازی‌فر، یک احمد متوسلیان ساختند، دیگر نباید نگران می‌شدید.

(می‌خندد) بله، اما آن موقع دیگر بازیگران کار را ندیده بودند و همه سر فیلمبرداری بودند. من از نیمه کار به طرح پیوستم. در نهایت وقتی گریم انجام شد، با چهره متفاوتی از خودم روبه‌رو شدم. وقتی روسری را هم به آن شکل قدیمی سرم کردم و آقای مهدویان هم با دیدنم گفت خودش است و خیلی شبیه شده، نفس راحتی کشیدم.

بازی در نقش بدون دیالوگ یا به عبارت دقیق‌تر، نقشی که نیازی به صدای واقعی بازیگر نداشته باشد، باید برای بازیگر تئاتر چالش بزرگی باشد. درست است؟

بله، همین‌طور است. برای این‌که بازیگرانی که کار تئاتر می‌کنند، دوست دارند مدام حرف بزنند و دیالوگ بگویند و میانه صحنه اکت‌های مهمی انجام دهند که بخوبی دیده شوند. اما در «ایستاده در غبار» اصلا از این خبرها نبود و با وجودی که قاب‌ها و لنزهای دوربین را به خاطر تجربیات پیشین تصویری می‌شناختم، با وضعیت تازه‌ای مواجه بودم. گاهی وقت‌ها سر فیلمبرداری می‌دیدم دوربین در لانگ شات (نمای دور) قرار گرفته، من هم چون از شیوه کارگردانی آقای مهدویان در این کار اطلاعی نداشتم، با خودم می‌گفتم یعنی الان من در کجای این قاب هستم. البته همه بازیگران و عوامل، خودشان را به کار سپرده بودند و کسی قصد خودنمایی نداشت. ما به کارگردان اعتماد کرده بودیم که نتیجه آن هم عالی شد.

موقع بازی، به این همه موفقیت فیلم اطمینان داشتید؟

راستش را بگویم نه. هرچند به ارزش کار آگاهی داشتم، اما این حجم از موفقیت و دیده شدن را پیش‌بینی نمی‌کردم.

نقش شما به نوعی نماینده نقش پررنگ زنان در دوران دفاع مقدس است. به عنوان یک بازیگر زن، چه نظری درباره نقش حمایتی زنان در جنگ دارید؟

من سال 66 به دنیا آمدم و ذهنیتی از جنگ ندارم. واقعیتش هم این است که تا پیش از «ایستاده در غبار» هم حس خاصی به این موضوع نداشتم. اما پس از این کار به مراتب شناختم از جنگ، دوران دفاع مقدس و نقش مهم و تاثیرگذار زنان در آن مقطع بیشتر شد. من بالای 20 بار فیلم را دیدم و عین 20 بار را هم گریه کردم. همین الان هم که دارم این حرف‌ها را می‌زنم، بغض کرده‌ام. با خودم می‌گویم واقعا چه اتفاقی می‌تواند بیفتد که جوانان و مردان این کشور این‌طوری با جسارت به جبهه‌ها بروند و زن‌ها هم با آن طبع لطیف و حساس، حضوری حمایت‌آمیز در متن جنگ و پشت جبهه‌ها دارند. به نظرم حضور زن‌ها و بانوان پرستار و ایثارگر، آن فضای خشن و مردانه جنگ را با مهربانی مادرانه و خواهرانه‌شان، لطیف‌تر می‌کرد و به رزمنده‌ها روحیه می‌داد.

این روزها از «ایستاده در غبار» به عنوان یکی از گزینه‌های جدی حضور در اسکار نام می‌برند. فکر می‌کنید اگر این اتفاق بیفتد، چه امتیازاتی نصیب این فیلم می‌شود؟

اگر هیات انتخاب، این فیلم را به اسکار بفرستد به نظرم اتفاق خوبی برای سینمای ایران است. به دلیل این‌که این یک فیلم جنگی استاندارد و متفاوت از کشوری است که امکانات فراوان هالیوودی‌ها را هم ندارد که سابقه‌ای طولانی در زمینه ساخت فیلم‌های جنگی دارند. امیدوارم و خیلی دوست دارم این اتفاق برای فیلم بیفتد و در سطح جهانی دیده شود. درباره خودم هم باید بگویم، اگر «ایستاده در غبار» برای اسکار انتخاب شود، احتمالا از شدت خوشحالی خودم را از یک بلندی به پایین پرت می‌کنم! (می‌خندد)

بخشی از خاطرات پرستار ایثارگر، مریم کاتبی

«وقتی زخمی‌ها را تخلیه کردیم بلافاصله رفتم به اتاق اورژانس که نزدیک اتاق عمل بود. خیلی سریع مجروحی را که چهره‌اش غرق خون بود روی برانکارد گذاشتم و سریع دویدم دنبال دستگاه فشار خون تا این که وضعیت فشار او را بفهمم و رگ او را بگیرم. «سرم» را آماده کردم. دست او را بالا زدم که فشار رگ او را بگیرم. احساس کردم زنده نیست و شهید شده. وقتی توی صورتش نگاه کردم نزدیک بود قالب تهی کنم. برایم باورکردنی نبود. گاهی اتفاق می‌افتاد که آدم نمی‌خواهد واقعیت‌ها را قبول کند. باز در چهره‌اش نگاه کردم. روی پیشانی‌اش محل تیر بود. دستش که در دستم بود بی‌اراده رها شد و روی برانکارد افتاد. او برادر محمد بود. حالتی به من دست داده بود که قابل توصیف نیست. می‌خواستم در تنهایی او را بپیچم تا کسی نفهمد که او شهید شده است، اما این کار مقدور نبود.

تصمیم گرفتم از اتاق بیرون بروم تا اولین نفری نباشم که خبر شهادت «برادر محمد» را به بچه‌ها می‌دهم. وارد راهرو شدم. خواهر صادقیان را دیدم که رنگش پریده بود. مضطرب و نگران در حالی که به طرف من می‌آمد، گفت: فهمیدی «محمد» شهید شد؟ پرسیدم از کجا می‌دانی؟ گفت: بچه‌ها دارند بیرون گریه می‌کنند. در همین لحظه برادر تقی سراسیمه از راه رسید و سوال کرد برادر محمد شهید شد؟! ما در جواب او فقط گریه کردیم. برادر تقی به طرف اتاق دوید. خودش را روی پیکر «برادر محمد» انداخت و با صدای بلند شروع کرد به گریه کردن. زخمی‌ها زیاد بودند و ما مجبور بودیم که به بخش برگردیم. همه در حالی که به زخمی‌ها می‌رسیدیم آرام آرام گریه می‌کردیم.

 

انتهای پیام/ص

دیدگاه شما

آخرین اخبار