"توي دوره ازدواجم خیلی ذوق و شوق داشتم، یادمه همیشه کنار غذام سالاد میگذاشتم، بدون آرایش دم در براي استقبال نمیرفتم، همیشه سعی میکردم خوشلباس باشم، اما بعد طلاق دقیقاً یک سال سمت آشپزخونه نرفتم. حتی یه قاشق هم نشستم، وقتی مهمون میاومد، توي اتاق خودم رو قایم میکردم. خوابم دوبرابر شده بود، حموم هفتهاي یهبار میرفتم، حتی همون هفتهاي یه بار موهامو برس میکشیدم، انگیزهم واسه همهچیز کور شده بود..."