به گزارش شبنم ها به نقل از پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس، معضل فرار دختران از خانه را نه می توان محدود به بازه زمانی خاصی کرد و نه موضوع را سیاسی. بی شک تهاجم فرهنگی و تصویرسازی از دختران در جوامع غربی یکی از اصلی ترین عواملی است که به مرور زمان آمار دختران فراری را افزایش داده و سالهاست که این موضوع را به یکی از اصلی ترین دغدغه های جامعه ایرانی مبدل کرده است.
اما یکی از نکات قابل تامل در این رویداد ناخوشایند، فرار دختران روستایی از خانه و کاشانه خود و پناه آوردن به دل شهرها و کلانشهرهاست.
بسیاری از دختران فراری كه در تهران بازداشت میشوند، خیلیهایشان دخترهایی هستند كه در شهرستانها یا حتی روستاها زندگی میكنند. گاهی اوقات، باندهای فساد در شهرستانها جا میگیرند و خیلی راحت دخترهای یک شهرستان یا روستا را راهی تهران میكنند. بعضی از این دخترها در باندها گرفتار میشوند و به جاهای دیگر فرستاده میشوند و بعضیهایشان هم گرفتار نیروی انتظامی میشوند.
در این گزارش سعی شده به مناسبت روز روستا، این پدیده شوم را مورد بررسی و واکاوی قرار دهد:
افزایش سن ازدواج دختران در روستاها؛
یکی از مهمترین عواملی که باعث گردیده دختران از زندگی در روستاها احساس آرامش نکنند و فکر فرار از خانه به سرشان خطور کند، عدم شرایط مناسب و یا مسئله اجبار در ازدواج در روستاهاست. چه بسیار دختران فراری از روستاها که به دلیل جبری كه در خانواده در مورد ازدواجشان وجود داشت، دست به فرار زده اند.
فرهودی، زنی خانهدار و بزرگشده یکی از روستاهای کردستان است. درباره وضعیت دختران در روستاهای کردنشین می گوید: «برعکس تصور عامه مردم، در روستاهای مناطق حاشیهای ایران، خصوصا روستاهایی که بخشی از درآمد خانوادهها از راه بافت و فروش فرش است، دختران زود ازدواج نمیکنند. بسیار کم اتفاق میافتد که زیر 27 یا 28 سال بتوانند با رضایت خانواده، ازدواج کنند.»
فرهودی یکی از اصلی ترین دلایل بالا رفتن سن ازدواج در روستاها را اینگونه تشریح می کند: «دلیلش مشخص است، بخشی از درآمد خانواده از راه فروش فرش است. معمولا هر سال دختران یک خانواده، بهطور متوسط یک فرش 12 متری میبافند و این یعنی 10 یا 15 میلیون پول نقد. درآمد خوبی است برای یک خانواده روستایی. خب اگر دختران زود ازدواج کنند، این درآمد به مرور زمان حذف میشود و خانواده را با مشکلات جدی روبرو میکند. برای همین پدر یا برادر دختر تا لحظه آخر، مانع ازدواج میشوند. دخترها هم خرج چندانی ندارند و از صبح تا شب کار میکنند. همین میشود که فرسوده میشوند. این دخترها مریضاند و به نزدیک سی سال که میرسند دیگر از کار افتادهاند. آنوقت شوهرشان میدهند.»
البته در این بین نباید از کارهای سخت و مشقت آفرین برای زنان و دختران در روستاها غفال شد.
وجود کارهای سخت و طاقت فرسا از قبیل کارهای زراعتی و رسیدگی به دام و طیور از دلایل فرار دختران روستایی است. در بسیاری از روستاها دیده می شود که مردان سهم بسیار ناچیز و کمرنگی در کارهای زراعتی دارند و زنان ودختران هم در کاشت و هم در برداشت محصول و هم در جمع آوری هیزم از کوهها و از طرف دیگرپیش بردن کارهای داخل خانه مثل نان یختن نقش بسیار پررنگی دارند و مجبورند همه این کارها را در عین حال پیش ببرند. به هر حال همه این مشقتهای زندگی روستایی باعث می گردد دختران رویای یک زندگی راحت تر را در ذهن بپرورانند.
همه این عوامل می تواند دست به دست هم دهد تا دختران روستایی با خود فکر کند، اگر به هر قیمتی خود را به شهر برساند، می تواند زمینه ازدواج و خوشبختی خود را فراهم نماید و دیگر نیازی نیست تا حوالی 30 سالگی چشم به دار قالی یا دام های پدری بدوزد و برای خانواده اش کسب درآمد کند!
دکتر راهب که سالها در زمینه دختران فراری تحقیق کرده است در این زمینه می گوید: دخترهایی كه فرار میكنند، تصورشان از فرار، بهدست آوردن شرایط واقعا خوب است. اما این تصویر رؤیایی شاید فقط 24 ساعت طول بكشد! خیلی از این بچهها بعد از 24ساعت، فجایعی را تجربه كردهاند كه درك كردناش خیلی سخت است؛مورد تجاوز قرار گرفتهاند، كتك خوردهاند، خانههایی كه از ترس بهشان پناه میبرند و بعد آنجا آسیب میبینند... ولی واقعا اكثرشان دنبال یک زندگی خوباند و میخواهند محبت را تجربه كنند یا استقلال و خود بودن را؛ یعنی دنبال یک امید واهی هستند.
تهاجم فرهنگی و تصویرسازی غیرواقعی از «تهرانیها»
راه یافتن ماهواره به ضرر زندگی روستایی است. به هر حال روستایی ها وقتی تصاویر زیبا و جذاب و زندگی پر زرق و برق شهری را در شبکه های ماهواره ای و یا تلویزیونی می بینندپس هوس زندگی شهری انان را مجذوب ساخته تشویق به فرار دختران و نیز پسران می شود.
به عبارت دیگر، یکی دیگر از اصلی ترین عواملی که دختران روستایی را مجاب می کند تا قید خانه و خانواده خود را بزند، تصویری است که شبکه های ماهواره ای از دختران شهری و تهرانی برای او ترسیم می کند.
دکتر راهب نیز در این باره می افزاید: در بسیاری از موارد تهاجم فرهنگی عامل فرار است. تهاجم فرهنگی كه فقط از غرب به شرق نیست. همین تلویزیون كه تصویرش در یك روستا پخش میشود، دخترکان روستایی را به این فکر میاندازد که حالا چه خبر است در تهران! باید بلند شوم و بروم تهران! و واقعا این اتفاق میافتد و بچهها خیلی آسیب میبینند.
وی ادامه می دهد: من سال قبل روی دختران بچه 11 ساله یکی از مناطق روستایی اطراف تهران كار میكردم. كسانی كه برای تفریح و برای اسكی آنجا میروند، زیاد هستند. این آدمها لباس پوشیدنشان، روابط بینشان و ... روی دختر روستایی تاثیرگذار است؛ یعنی بدون زمینهسازی فرهنگی آن دختر فقط دارد آن زرق و برق را میبیند و در کنارش، محدودیت خانواده را.
شیوههای غلط تربیتی عامل فرار دختران روستایی
دکتر راهب، بعضا شیوه های غلط تربیتی را یکی از اصلی ترین علل فرار دختران از روستاها ذکر می کند و بر این اساس می گوید: « بعضی شیوههای تربیتی خانوادهها هم روی فرار دختران تاثیر دارد. مثلا خانوادههایی كه خیلی متعصب هستند و از روشهای استبدادی برای تربیت استفاده میكنند یا خانوادههایی كه از بچههایشان غافلاند؛ نه اینکه آزادی بدهند چون آزادی دادن به بچهها خوب است اما غافل بودن نه. معمولا پدر و مادرهایی كه خودشان مشكل دارند، اینطوریاند.»
کمبود امکانات، دختران را از روستاها فراری می دهد
محبی، فعال حوزه زنان، درباره این موضوع میگوید: «در اغلب روستاهای دورافتاده کشور، امکان تحصیل و پیشرفت در مقاطع بالای تحصیلی برای دختران مهیا نیست. این موضوع هم بهدلیل شرایط فرهنگی این جوامع است و هم بهدلیل شرایط اقتصادی خانوادههای روستایی است. همینطور نگاه غالب در مناطق روستایی به فرزندان، نگاه منبع درآمد است.»
او در اینباره ادامه میدهد: « موضوع فرار دختران روستایی، موضوعی است که نباید دستکم گرفته شود. زیرا هم تعداد این فرارها بالاست و هم عاقبت این دختران، عاقبت چندان مناسبی نیست.»
او درباره عدم پرداختن جامعهشناسان به این موضوع نیز میگوید: «معمولا مسائل شهرنشینی در رویکرد جامعهشناسان و فعالان حوزه زنان، برجستهتر است. من فکر میکنم این عدم تمایل به پرداختن به موضوعات زنان روستایی، ناشی از ایزوله بودن فضای روستاهاست. فعالان نمیتوانند به راحتی در این محیطها رفتوآمد کنند.»
این فعال زنان، همچنین درباره وضعیت این دختران نیز میگوید: « وضعیت دختران روستایی در پارهای از موارد، حتی بدتر از وضعیت دختران شهری است که دست به فرار میزنند. درست است که دختران فراری در شهرها ممکن است به روسپیگری و اعتیاد دچار شوند، ولی دختران روستایی نیز نهایتا به اشکال دیگری امید به ادامه حیات را از دست میدهند.»
از تعداد دختران روستایی که در مناطق حاشیهای ایران که دست به فرار میزنند، آمار دقیق و رسمی در دست نیست. اما به گفته بومیان، تعداد این افراد کم هم نیست. در اغلب موارد، کار سخت در خانه پدری و محرومیت از امکانات یک زندگی سالم و انسانی، این دختران را مجبور به فرار می کند. این دختران بعد از فرارعمدتا به شکل غیر رسمی ازدواج میکنند و تقریبا تمام ظرفیتهای حقوقی و قانونی حمایتی از زنان را از دست میدهند.
به نظر می رسد دولت و علی الخصوص معاونت زنان ریاست جمهوری، رسیدگی به معضلات دختران روستایی را باید در صدر وظایف خود قرار دهد؛ شاید اگر این اتفاق نیفند به زودی مصداق ضرب المثل «نوشدارو پس از مرگ سهراب» قرار بگیریم.
گزارش سعید ساداتی